کپشن های مربوط به خانۀ

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خانۀ

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

کسی که بهشت را بر زمین نیافته است
آن را در آسمان نیز نخواهد یافت
خانۀ خدا نزدیک ماست
و تنها اثاث آن، عشق است

(امیلی دیکنسون)

❤️ قلب من خانۀ خداست …

ممکن است گاهی گریه کنم ولی هیچگاه در تنهایی گریه
نمی‌کنم
خداوند اینجاست
اشکهای مرا پاک می‌کند، چون…
❤️ قلب من خانۀ خداست …

ممکن است گاهی بیفتم و بلغزم
اما هرگز در سقوط تنها نمی‌مانم
خداوند هست و مرا بلند می‌کند، چون…
❤️ قلب من خانۀ خداست …

شاید گاهی رنج بکشم
اما هرگز در این رنج کشیدن تنها نمی‌مانم
پروردگار مرا از رنج‌ها رها می‌کند، چون…
❤️ قلب من خانۀ خداست …

خوشحالم برای اینکه می‌دانم هرگز تنها نیستم
خداوند همواره با من است، چون …
❤️ قلب من خانۀ خداست …‼️❌❌‼️

ای عشق به خانۀ دلم سر نزدی

در پهنۀ خاطرات من پر نزدی

صد بار فزون تو را به یاد آوردم

یک بار نیامدی و بر در نزدی

(عباس کاشانی)

مُغَفّل وار پنداری تو عاشق را،
ولیکن او
به هر دم پرده می‌سوزد ز آتش ‌های هوشیاری

لباسِ خویش می‌درّد،
قبای جِسم می‌سوزد
که تا وقتِ کنارِ دوست، باشد از همه عاری ...

به غیر دوست هر چِش هست، طرّاران همی دزدند
به معنی کرده او زین فعل
بر طرّار،
طرّاری ...

که تا خلوت کند زیشان،
کند مشغول ایشان را
بگیرد خانۀ تَجرید و خلوت را به عیّاری ...


"مولانا "

عکس
داستانی زیبا از کتاب سوپ جو که با بیش از ۳۴۵میلیون لایک رکوردار در دنیای مجازی در سال ۲۰۱۵ بوده و ادامه دارد...

ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من 9-8 ساله بودم.یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم.
بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را در مورد همه‌کس می‌داند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌مان رفته بود.من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد به سرعت یک چهارپایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم.
و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی که اشک از چشمانم می‌آمد گفتم «انگشتم درد می‌کند»
«مادرت خانه نیست؟»
«هیچکس بجز من خانه نیست»
«آیا خونریزی داری؟»
«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کند»
«آیا می‌توانی درِ جایخیِ یخچال را باز کنی؟»
«بله، می‌توانم»
«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ...
مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد.

یکروز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدردی کرد.
به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست»
من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند.
یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد.
«اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.
من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم.
غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم.
راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد.
من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم
و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً».
به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد.
«اطلاعات بفرمائید»
من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند؟»
مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»
من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟»
و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟»
او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»
من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم.
او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم.
تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد.
«اطلاعات بفرمائید»
«می‌توام با شارون صحبت کنم؟»
«آیا دوستش هستید؟»
«بله، دوست قدیمی»
«متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او 5 هفته پیش در گذشت»
قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمی‌اش هستید.
آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم «بله»
«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست.
خودش منظورم را می‌فهمد»
من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.
هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید.

آه و واویلا، که چشمان پیغمبر بسته شد
باب وحی و خانۀ زهرای اطهر بسته شد
دست فتنه، باز شد بازوی حیدر بسته شد
هم عزای مصطفی، هم غربت شیر خداست
رحلت نبی رحمت تسلیت باد

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

بهشت, زمین, نیافته, آسمان, نخواهد, خانۀ, نزدیک, ماست, تنها, اثاث, امیلی, دیکنسون, خداست, ممکن, گاهی, گریه, هیچگاه, تنهایی, نمیکنم, خداوند, اینجاست, اشکهای, میکند, بیفتم, بلغزم, هرگز, سقوط, نمیمانم, بلند, شاید, بکشم, کشیدن, پروردگار, رنجها, خوشحالم, برای, اینکه, میدانم, نیستم, همواره, پهنۀ, خاطرات, فزون, آوردم, نیامدی, عباس, کاشانی, مُغَفّل, پنداری, عاشق, ولیکن, پرده, میسوزد, هوشیاری, لباسِ, خویش, میدرّد, قبای, جِسم, وقتِ, کنارِ, دوست, باشد, عاری, طرّاران, دزدند, معنی, کرده, طرّاری, خلوت, زیشان, مشغول, ایشان, بگیرد, تَجرید, عیّاری, مولانا, داستانی, زیبا, کتاب, ۳۴۵میلیون, لایک, رکوردار, دنیای, مجازی, ۲۰۱۵, بوده, ادامه, دارد, نخستین, شهرمان, بودیم, صاحب, تلفن, شدیم, موقع, ساله, بودم, یادم, میآید, برّاقی, داشت, دیوار, گوشیاش, پهلوی, آویزان, نمیرسید, همیشه, وقتی, مادرم, صحبت, میکرد, شیفتگی, حرفهایش, میکردم, بردم, جایی, داخل, دستگاه, زندگی, اطلاعات, لطفاً, مورد, همهکس, میداند, شماره, نشانی, تجربۀ, شخصی, روزی, همسایهمان, رفته, زیرزمین, خانه, ابزارهای, جعبه, ابزارمان, بازی, ناگهان, انگشتم, وحشتناکی, فایده, نداشت, نبود, همدردی, دهانم, میمکیدم, میرفتم, چشمم, افتاد, سرعت, چهارپایه, آشپزخانه, گذاشتم, برداشتم, گوشم, گفتم, ثانیه, صدایی, پیچید, بفرمائید, حالی, چشمانم, میآمد, مادرت, هیچکس, خونریزی, خیلی, میتوانی, جایخیِ, یخچال, میتوانم, آنجا, بردار, انگشتت, نگهدار, کاری, مراجعه, مثلاً, امتحانات, درسهای, جغرافی, ریاضی, یکروز, قناریمان, ناراحت, دوباره, سراغ, ماجرا, برایش, تعریف, حرفهایم, پرندهای, چنین, میخواند, باید, گوشۀ, بیفتد, بمیرد, یادت, دیگری, آواز, خواندن, تسکین, یافتم, پرسیدم, کلمۀ, چطور, هجّی, میکنند, یکسال, کوچکمان, پاسیفیک, نورث, بوستن, مکان, کردیم, دوستم, متعلّق, دیواری, قدیمی, جدیدی, خانهمان, مشابهی, نداشتم, کمکم, نوجوانی, مکالمات, فراموش, نکردم, غالباً, لحظات, تردید, سرگشتگی, امنیت, آرامشی, وجود, تلفنی, میافتادم, راستی, چقدر, مهربان, صبور, پسربچه, میگذاشت, رفتن, دانشگاه, هواپیمایم, سیاتل, ساعت, توقف, دقیقه, خواهرم, بدون, چکار, دارم, اپراتور, دوران, کودکی, گرفتم, آشنا, جواب, فکرش, باشم, مدتی, سکوت, برقرار, خندیدم, خودت, هستی, دادم, نمیدانم, میدانی, برایم, ارزش, تلفنهایت, بودند, تمام, سالها, بارها, یادش, بودهام, اجازه, خواستم, ملاقات, آمدم, تماس, بگیرم, حتماً, شارون, برگشتم, پاسخ, میتوام, دوستش, هستید, متأسفم, مطلب, میگویم, صورت, نیمهوقت, زیرا, بیمار, هفته, گذشت, گفتید, قدیمیاش, انگشتتان, بودید, تعجب, پیغام, گذاشته, زدید, برایتان, بخوانم, لحظه, پاکتی, نوشته, خودش, منظورم, میفهمد, تشکر, تأثیری, دیگران, بگذارید, نگیرید, واویلا, پیغمبر, بسته, زهرای, اطهر, فتنه, بازوی, حیدر, عزای, مصطفی, غربت, رحلت, رحمت, تسلیت,