اِنِّی اَنَا رَبُّک
انگار خدا تویِ گوشت داره میگه:
خدات منم بیخیالِ بقیه 🤍.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خدات
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
𝚃𝚎𝚕𝚕 𝚢𝚘𝚞𝚛 𝚜𝚝𝚘𝚛𝚖 𝚑𝚘𝚠 𝚋𝚒𝚐 𝚢𝚘𝚞𝚛 𝙶𝚘𝚍 𝚒𝚜
به بحران زندگیت بگو که خدات چقدر بزرگه 🤍
♡
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش اوضاع درست به نظر نمیآمد.
حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده،
نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود دادهای، زندگییات بهتر نشده.
آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.
سرانجام بعد از سکوتی پُر معنا
اینگونه پاسخ داد :
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد.
باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زبالههای کارگاه میاندازم.
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که در آتش رنج فرو میروم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :
«خدای من، از آنچه برای من خواسته ای صرفنظر نکن تا شکلی را که میخواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که میپسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زبالههای فولادهای بی فایده پرتاب نکن»
نمیشه .
به هر دری که بزنی باز نمیشه .
یوقتایی هست که با خدات خلوت میکنی
حرف میزنی،درد و دل میکنی...
مشکلت حل که نمیشه هیچ،بدترم میشه... خسته میشی!
بلندتر میگی خدایااااا منم هستماااا ...
ولی بازم درا به روت بسته است.
میبری از همه چی
میریزی تو خودت
کم میاری و ایندفعه فریاد میزنی خداااااااااا چراااااااااا ...
صدات نمیرسه بهش!!!
یوقتایی باید دست کشید از صدا کردنش
ایندفعه نه با خدا که با "خودت "باید خلوت کنی
ببینی کجا؟ ، روی چند نفر یا رو چه ادمایی پا گذاشتی که دلشونو برداشتن دادن دست خدات
همون خدایی که الان داد میزنی میگی "منم "هستم ،چرا "منو" نمیبینی ...
یوقتایی حتی دیگه کاری از دست خدا هم برنمیاد!!
اره حق الناس که به گردنت باشه خدا هم نمیتونه برات کاری کنه
حالا تو هی بشین ی گوشه زانوهاتو بغل بگیرو گریه کن و بگو:
"الهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا"
"خدایا ببخش آن گناهانم را که دعایم را حبس کرده"
نه... اینجا دیگه کاری از دست خدا هم برنمیاد برات :) :
fesqeli@
یک لحظه تمرکز کنید.
نه جدا یه لحظه تمرکز کنید..
سرعت نور 300،000 کیلومتر در ثانیه ست.
نور با این سرعت 8دیقه طول میکشه تا از خورشید به ما برسه..
حالا
آخرین کهکشانی که کشف شده،14میلیارد سال نوری با ما فاصله داره!!!!!!"یعنی نور با این سرعت سرسام آور 14 میلیارد سال باید بره تا به اون کهکشان برسه"
تازه این کهکشان آخر این پرده ی سیاه نیست....
فقط فکر کن...به همه چی..به خدات..به خودت..
چطور وجود این خدا رو نادیده میگیریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چطور دل خدا و بنده هاشو میشکنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خداتنها معشوقی است که عاشقان بیشمار دارد....
و هیچ کدام ازبودن دیگری ناراضی نیست.
لیلی...
این چندمین تولد توست؟
و چندمین انبساط مجدد کائنات؟
این چندمین بارخلقت است؟
و چندمین انفجار سکوت؟
چندمین لبخند آفرینش؟
خورشید را چندمین بار است که میبینی؟
و پروانه ساعتها چندمین بار است که میچرخد؟
و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟
چندمین بار است که مجدداً نفس میکشی؟
چندمین دم!؟
چندمین آن!؟
آه که تو چقدر خوشبختی!
و جهان چه پرغوغاست
که بینهایت این تولد تو را جشن میگیرد . . .
دوست خوبم...خواهر قشنگم..لیلی عزیزم...تولدت بینهایت بااااااااااااار مبارک.خیلی خوشحالم که خداتورو بهم داد..
تویی که بی نهایت صبور،بینهایت مهربون وبی نهایت باگذشتی...چقدر دلم برات تنگ شده..
دوست داشتن تو لطف نیست...یک احساس ناخودآگاه است...بی آنکه بدانم چقدر..دوستت دارم.
نگفتمت
مرو آن جا که آشنات
منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی
که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک
که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و
تبش و
گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد
که خلاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی
دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی
دان که کدخدات منم ....
هر وقت یاد گرفتی شبا زانوهاتو بغل کنی و شب بخیرتو به خدات بگی دیگه هیچ وقت احساس تنهایی نمیکنی...