درویشی به نزد پادشاهی رفت.
پادشاه به او گفت؛ ای زاهد!
فرمود: زاهد تویی.
گفت: من چوون زاهد باشم که همه دنیا از آن من است!
فرمود: نی، عکس می بینی!
دنیا و آخرت و ملکت جمله از آن من است و عالم را من گرفته ام؛ تویی که به لقمه ای و خرقه ای قانع شده ای...
"مولانا، فيه ما فيه"
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خرقه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آنچه ویرانمان می كند، روزگار نیست،
حوصله كوچك و آرزوهای بزرگ است ...
به قول حافظ
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم ...
آه اگر خرقه صوفیبه گرو نستانند..
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی / خواجه حافظ شیرازی
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم
من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
{حافظ}
من از عقرب نمی ترسم ولی از " نیش " می ترسم
ندارم شکوه از بیگانگان از " خویش " می ترسم
ندارم وحشتی از یوز و ببر و حمله شیران
از آن گرگی که می پوشد لباس " میش " می ترسم
مرا با خانقاه و خرقه و درویش کاری نیست
ولی از آن مسلمانان " نادرویش " می ترسم
یا حسین(ع)
هزار خرقه عوض کرد روزگار
و هنوز حدیث پیراهن کهنه ی تو بر جاست...
دلم ز سومعه بگرفت وخرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا ....