دنيا گذرگاه عبور است، نه جاى ماندن؛
و مردم در آن دو دستهاند:
يكى آن كه خود را فروخت و به تباهى كشاند، و ديگرى آن كه خود را خريد و آزاد كرد...
" مولای خوبان علی "
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خريد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
موضوع انشاء:
يلداى خود را چگونه گذرانديد؟
با سلام خدمت آموزگار خوب و دوستان عزيزم
ديشب يلدا به ما خيلى خوش گذشت .دور هم بوديم و تا تونستيم خورديم و خنديديم ،فال هم گرفتيم. البته پدرم ميگفت شايعه شده كه هندوانه ها را یه كسايى ارزون خريدن و انبار كردن كه گرون بفروشن،به همين دليل من نخريدم تا با مفاسد اقتصادى مبارزه كنم.
مادرم هم گفت: خوب كارى كردى و به من گفت عكس يك هندوانه بكش بگذاريم تو سفره يلدا، منم كشيدم خوشگل شد. مامان گفت: تو روزنامه خوندم كه دونه هاى انار دل درد مياره، براى همين نخريدم.
مادر من خيلى به سلامتى خانواده اهميت ميدهد. خواهرم عكس يه انار رو از تو روزنامه كند گذاشت تو سفره، يه انار بزرگ که دونه هاش سياه بود.
مامان گفت: شب نميشه آجيل خورد سر دلتون سنگين ميشه و خوابهاى بد ميبينيد براى همين فقط نخود چى و كشمش خريدم كه خيلى هم خاصيت دارد .مادرم خيلى مهربان است.
مادرم گفت: رفتم ميوه فروشى كه ميوه بخرم خيلى شلوغ بود منصرف شدم .مامان پرتقال و سيبى رو كه داشتيم مثل گل درست كرده بود و توى بشقاب چيده بود خيلى قشنگ شده بود دلمون نميامد بخوريم ولى مامان گفت: بخورين كه نمونه ميكروب ميگيره، مامانم خيلى با سليقه هست.
بابا آخر شب فال حافظ گرفت،
همش يادم نيست ولى اولش ميگفت:
مژده اى دل كه مسيحا نفسى ميايد.
خلاصه يلداى خوبى بود ،چون ما دل درد نگرفتيم، خوابهاى بد هم نديديم، تازه با مفاسد اقتصادى هم مبارزه كرديم .
اين بود انشاى من اميدوارم خوشتان آمده باشد.
معلم گفت: آفرين دخترم خوب بود اينم يه نمره ۲۰
دانش آموزى از ته كلاس گفت: خانم اجازه سرما خوردين؟ معلم گفت:
چطور ؟ شاگرد گفت آخه خانم اجازه... از چشمتون داره اشك مياد.
معلم گفت: آره يادم نبود كه سرما خوردم...
حواسمان باشد
اصالت یعنی ، نتونی به کسی خيانت کنی ، نتونی دل بشکنی ، نتونی دورو باشی ، نتونی آدما رو بازی بدی و ...
يعنی برای خودت يک چهارچوبِ محكمِ اخلاقی داشته باشی . چهارچوبی که خودت با جهان بينیِ خودت ، برای خودت تعريف میكنی .
بنابراین ، کسی که چهارچوبِ اخلاقی داره ، اصالت داره ...
اصالت رو نه میشه به ارث برد ، نه میشه خريد ، نه میشه اداشو درآورد ، و نه میشه با بَزَک و دوزَکِ ظاهری بهش رسيد ...
اصالتِ واقعی ، به محيطِ زندگی ما ، تربيت و تلاشِ فردیِ ما برای دونستن و تغيير در جهت انساﻥِ بهتر شدن بستگی داره ...
اين كه تن به هركاری ندیم ، بى عُرضگى نيست
اصالتِ عزيز ، اصالت ...
حتی اگه عده ای ما رو متهم به بی عُرضگی كنند و خودشون رو زرنگ بدونن !
در قرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند.
فرد دانايی که از اين نادانی مردم رنج ميبرد، دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد. تا اينکه فکری به
سرش زد.
به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:
قيمت جهنم چقدره؟
کشيش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!
مرد دانا گفت: بله جهنم.
کشيش بدون هيچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.
کشيش روی کاغذ پاره ای نوشت:
سند جهنم.
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کليسا خارج شد.
به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است و هيچ کس را به آن راه نمیدهم.
ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم.
اين شخص "مارتين لوتر" بود که با اين حرکت توانست مردم را از گمراهی رها سازد.
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است
و تنها یک گناه و آن جهل است...!
عاقل باشیم
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻳﻚ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ،
ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮِ:
ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﻴﻠﯽ
ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ
ﻛﺎﻫﺶ ﻭﺯﻥ
ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ﻭﺯﻥ
ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ
ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﺷﺮﻭﻉ ﺗﻌﻄﻴﻼﺕ
ﺻﺒﺢ ﺟﻤﻌﻪ
ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻭﺍﻡ
ﺧﺮﻳﺪ ﻣﺎﺷﻴﻦ
ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻗﺴﻂ
ﺑﻬﺎﺭ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ، ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ
ﺍﻭﻝ ﺑﺮﺝ
ﻣُﺮﺩﻥ
ﺗﻮﻟﺪ ﻣﺠﺪﺩ
ﻭ ...
ﺑﺎﺷﯿﻢ!
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻳﻚ ﺳﻔﺮ ﺍﺳﺖ،
ﻧﻪ ﻳﻚ ﻣﻘﺼﺪ...
ﻫﻴﭻ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻟﺤﻈﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ...
ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ.
تعدادى پيرزن با اتوبوس عازم تورى تفريحى بودند.
پس از مدتى يکى از پيرزنان به پشت راننده زد و يک مشت بادام به او تعارف کرد راننده تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد.
در حدود ٤٥ دقيقه بعد دوباره پيرزن با يک مشت بادام نزد راننده آمد و بادامها را به او تعارف کرد راننده باز هم تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد.
اين کار دوبار ديگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پيرزن باز با يک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسيد چرا خودتان بادامها را نمىخوريد؟
پيرزن گفت چون ما دندان نداريم.
راننده که خيلى کنجکاو شده بود پرسيد پس چرا آنها را خريدهايد؟
پيرزن گفت ما شکلات دور بادامها را خيلى دوست داريم!
مردي در هنگام رانندگي، درست جلوي حياط يك تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعويض لاستيك بپردازد.
هنگامي كه سرگرم اين كار بود، ماشين ديگري به سرعت از روي مهره هاي چرخ كه در كنار ماشين بودند گذشت و آن ها را به درون جوي آب انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حيران مانده بود كه چه كار كند.
تصميم گرفت كه ماشينش را همان جا رها كند و براي خريد مهره چرخ برود.
در اين حين، يكي از ديوانه ها كه از پشت نرده هاي حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر كدام يك مهره بازكن و اين لاستيك را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسي.
آن مرد اول توجهي به اين حرف نكرد ولي بعد كه با خودش فكر كرد ديد راست مي گويد و بهتر است همين كار را بكند.
پس به راهنمايي او عمل كرد و لاستيك زاپاس را بست.
هنگامي كه خواست حركت كند رو به آن ديوانه كرد و گفت:
خيلي فكر جالب و هوشمندانه اي داشتي.
پس چرا توي تيمارستان انداختنت؟
ديوانه لبخندي زد و گفت:
من اينجام چون ديوانه ام. ولي احمق كه نيستم!
برای هزارمین بار می گویم که رابطه ها را باید ساخت!
هیچ رابطه ای خود به خود خوب نیست، هیچ رابطه ای خود به خود زنده نمیماند!
گلدان را بی آب دادن اگر رها کنید میمیرد، رابطه ها را به امید زمان رها کنید میمیرند!
رابطه هایتان را به امان خدا و زمان رها نکنید! زمان دشمن سرسخت رابطه هاست.
رابطه ها گلدان مصنوعی نیستند که تا ابد لبخند زنان و صاف صاف باقی بمانند ..
رابطه ها جان دارند و جاندار ها میمیرند!
برای هزارمین بار میگویم که رابطه ها را اگر هر روز نوازش نکنید بی شک میمیرند!..
نگذارید که این گلدان ها هی بمیرند و هی بروید گلدان تازه ای بخريد!
کشتن این همه گلدان منجر به پیدا کردنِ گلدانی جادویی که خود به خود تا ابد زنده بماند نمیشود!
خانوادم ﺍﻻﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻣﯿﮕﺮﺩﻥ
.
.
.
.
.
.
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻦ ﻣﻦ 12 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﺩﻣﺶ ﮐﻠﻮﭖ ﺑﺎﺵ یه ﺳﮕﺎ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﻧﺒﺮﺩﻡ ﭘﺴﺶ ﺑﺪﻡ
ﻧﻤﻴﺨﺮﻳﺪﻥ ﺑﺮﺍﻡ ﺧﺐ
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻴﻔﻬﻤﻴﻦ ﻣﺠﺒﻮﻭﻭﻭﺭﺭررر
يه مجموعه شعر خريدم
تو هر صفحه ش سه بيت شعر نوشته،
تهشم سه نقطه و خلاص...
ورق كه ميزدم درختي كه باهاش كاغذ درست كرده بودن
فحش ناموسی ميداد :/