خسته ام
.
.
.
.
.
چيه؟؟؟
خسته نديدي؟
عجب گيري کرديماااا
بيا خستگيمم کپي کن!
نه بيا کپي کن ديگه!!!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خستگي
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ اﺭﭼﺮ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻴﺎﺩﺵ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪاﺭﻩ ﭼﻲ ﺟﻠﻮﺷﻪ ﻓﻘﻄ ﻣﻴﺠﻨﮕﻪ.
ﺑه ﺳﻼﻣﺘﻲ ﮔوﺑﻠﻴﻦ ﻛﻪ ﻳﻪ ﮔﻮﻧﻲ ﺧﺎﻟﻲ ﺑﻬﺶ ﻣﻳﺪﻱ ﺗﺎ ﺑﺮاﺕ ﭘﺮ ﭘﻮﻟﺶ ﻧﻜﻨﻪ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﻩ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺟﺎﻳﻨﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻗﺪ و ﻫﻴﻜﻞ و ﻗﺪﺭﺕ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭ ﻟﺒﺸﻪ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ اﺭﭼﺮ ﺗﺎﻭﺭ و ﻭﻳﺰاﺭﺩ ﺗﺎﻭﺭ ﻛﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺟﻚ ﺳﺮ ﭘﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻛﻠﻦ ﺩﺳﺖ ﺩﺭاﺯﻱ ﻧﻜﻨﻪ ﻭاﺻﻼ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻦ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﭼﻴﻪ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﻫﻴﻠﺮ ﻛﻪ ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻓﺪا ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺗﺎ ﺭﻓﻴﻘﺎﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﻮﻧﻦ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺩﻳﻮاﺭ شکن ﻛﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺴﻴﻦ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺑﺎ ﻧﺎﺭﻧﺠﻚ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺩﺷﻤﻦ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ اﻭﻥ ﺯﻥ ﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺗﺎﻥ ﻫﺎﻝ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﻫﻴﺸﻜﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﻭﻟﻲ اﻭﻧﺎ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﻴﻜﻨﻦ.
ﺳﻼﻣﺘﻲ اﺧﺮ ﻣﻴﺨﺎﻡ ﻣﺤﻜﻢ ﺑﮕﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺑﻴﻠﺪﺭ ﻛﻪ ﺷﺐ و ﺭﻭﺯ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﭼﻜﺶ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺗﺎ روستای شما رو اﺑﺎﺩ ﻛﻨﻪ. ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺑﻴﻠﺪﺭ ﻛﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻫﺒﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻜﺮﺩ ﺗﻮ ﻳﻪ اﻟﻮﻧﻚ ﻛﻮﭼﻴﻚ ﻣﻮﻧﺪ ﺗﺎ روستای ﺗﻮ ﺭﻭ اﺑﺎﺩ ﻛﻨﻪ.
ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﻛﻠش ﺑﺎﺯاﻱ ﺑﺎ ﻣﺮاﻡ!
«نذر کرده ام
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
يک روزي که خوشحال تر بودم
مي آيم و مي نويسم که
اين نيز بگذرد
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است
يک روزي که خوشحال تر بودم
يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست
زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر
يک روزي که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا مي کنم
تا روزهايي مثل حالا
که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است
بخوانمشان
و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد
و
هيچ آسياب آرامي بي طوفان....»
مهدي اخون ثالث
ﺣﻤﻮﻡ ﺭﻓﺘﻦ کودکان ﺩهه ی پنجاه و شصت...!!
ﺍﻭﻟﺶ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﻢ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻣﻲ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺁﺏ ﺳﺮﺩﺵ
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﮔﺮﻣﺶ؛ ﻳﻬﻮ ﺁﺏ ﻣﻴﺸﺪ ٢٠ ﺩﺭﺟﻪ ﺯﻳﺮ ﺻﻔﺮ، ﻳﻪ ﻭﻗﺘﺎ ﻫﻢ ٦٠ﺩﺭﺟﻪ ﺑﺎﻻ ﺻﻔﺮ...؛
ﺑﻌﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﮔﺮﺍﻣﻲ ﺑﺎ ﺷﺎﻣﭙﻮﻱ ﭘﺎﻭﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻴﻮﻓﺘﺎﺩ
ﺭﻭ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻱ
ﻛﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﻱ ﻣﻐﺰﻣﻮﻥ 3 سانت ،ﺟﺎﺑﺠﺎ ﻣﻴﺸﺪ.
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺟﻴﻎ ﻭ ﺩﺍﺩ
ﻣﻴﺰﺩﻳﻢ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ؛
ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎ ﻛﻴﺴﻪ ﺳﻔﺖ ﻭﺿﺨﻴﻢ ﺑﺎ
ﺭﻭﺷﻮﺭ ﻣﻴﻔﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻤﻮﻥ
ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻫﺪﻩ ﺩﻭ ﻻﻳﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺳﺘﻤﻮﻥ ﻛﻨﺪﻩ ﻣﻴﺸﺪ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩ
ﭼﺮﻛﻪ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﻴﺪﺍﺩ.
ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻭﻥ ﻭﺳﻄﺎ ﻳﻪ ﻛﺘﻜﻲ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻳﻢ.
ﻭﻗﺘﻲ ﺣﻤﻮﻡ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﺪ، ﻛﻠﻲ ﻟﺒﺎﺱ ﺗﻨﻤﻮﻥ
ﻣﻴﻜﺮﺩﻥ، ﻳﻪ ﻳﻘﻪ ﺍﺳﻜﻲ ﻫﻢ ﺭﻭﺵ
ﺑﻌﺪﺵ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﺧﻮﺍﺑﻤﻮﻥ ﻣﻴﺒﺮﺩ،
ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻔﺘﻦ: ﺁﺧیییییی،نیگاش کن ﭼﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ه ه ه...
ديگر منتظر کسي نيستم
هر که آمد.....
ستاره اي از روياهايم دزديد
هر که آمد.....
لبخند از لب هايم بريد
منتظر کسي نيستم....
از سر خستگي در اين ايستگاه نشسته ام !