یهجایی به بعد انقدر خستهای که حوصلهی آشنایی با آدمای جدید رو نداری،
آدمای سابق هم دلیل خستگیتن ...!
ولی دلت میخواد با یکی حرف بزنی که هم آشنا باشه هم از آدمایی که میشناسی نباشه، پارادوکس عجیبیه واقعا
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خستگیت
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از یهجایی به بعد انقدر خستهای که حوصلهی آشنایی با آدمای جدید رو نداری،
آدمای سابق هم دلیل خستگیتن ...!
ولی دلت میخواد با یکی حرف بزنی که هم آشنا باشه هم از آدمایی که میشناسی نباشه، پارادوکس عجیبیه واقعا
از یه جایی به بعد ایقدر خسته ای که حوصله ی آشنایی با آدمای جدید رو نداری آدمای سابق هم دلیل خستگیتن ولی دلت میخواد با یکی حرف بزنی که هم آشنا باشه هم از آدمایی که میشناسی نباشه پارادوکس عجیبیه واقعا!
•
به آدما اونقدری تکیه کنید که
فقط خستگیتون در بره
نه اونقدرے که اگه جا خالی دادن
با سر بیاین زمین..
♡
جمعه صبح باید از بوی آش و حلیم بیدار شی ببینی یکی تو اشپزخونه داره واست میز میچینه. یکی باشه تو براش از خوابش مهم تر باشی...
خستگیت در بره..
•
به آدما اونقدری تکیه کنید که
فقط خستگیتون در بره
نه اونقدری که اگه جا خالی دادن
با سر بیاین زمین..
♡
اگه از سرکار برمیگردی و کسی رو نداری که باشنیدن صداش خستگیت در بره از زندگی عقبی
می دﻭﻧﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﭘﺴﺘﺎﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ می ذاﺭﻡ؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭼﻮﻥ خستگیتوﻧﻮ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﻣﻦ ﮐﻼ ﺩﺭﮐﻢ ﺑﺎﻻﺳﺖ :))))))))))))
تازگیا به این نتیجه رسیدم
90% خستگی آدما
تو جورابشون جمع می شه
همچین که جورابو در میاری
انگار بار عالمو از دوشت برداشتن
خستگیت در می ره
امتحان کردم و نتیجه گرفتم که می گما
من تموم حرفام علمیه -___________-
یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...
طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...
مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...
توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!