در مسیر رسیدن بهار،
شاخههای خشکیده دلت را
در آتش امروز بسوزان
تا دل مهربانت گرم شود..️.
چهارشنبه سوری مبارک!..
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خشکید
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
نگاه کرد به من
نگران،
از بی تفاوتی هایم ؛
چه اهمیتی داشت
باشد در خانه یا نه !؟
تشنه بود..
ساقه گل خشکیده
و من در نجات دادنش
تنها یک تماشاگر بود
...
بعد از تو
آیینه عبوس هم
تماشا میکند هر روز،
خاطرات ویرانِ چشمان مرا
و عقربه های ساعت
ساده می گذرند
از همه بی قراری هایم
حالا
"منم"
گلی در گلدان
دورتر...
تنهاتر...
تشنه تر ...
#لیلا_حاجتمند
نگاه کرد به من
نگران،
از بی تفاوتی هایم ؛
چه اهمیتی داشت
باشد در خانه یا نه !؟
تشنه بود..
ساقه گل خشکیده
و من در نجات دادنش
تنها یک تماشاگر بود
...
بعد از تو
آیینه عبوس هم
تماشا میکند هر روز،
خاطرات ویرانِ چشمان مرا
و عقربه های ساعت
ساده می گذرند
از همه بی قراری هایم
حالا
"منم"
گلی در گلدان
دورتر...
تنهاتر...
تشنه تر ...
#لیلا_حاجتمند
✿ کپشن خاص ✿
تمامِ شهر را هم که قدم بزنم
باز به بازوهایت محتاجم
به یک بغلت که درد را به فراموشی بسپارد
خیلی میخواهمت ...
آن قدر که لب خشکیده آب را
خیلی میخواهمت ...
آن قدر که پرنده پرواز را
هر صبح با سلامِ تو آغاز میشود
و چه شیرین است بوسیدنِ چالِ گونه هایت
و این قشنگترین بهانه برای سلامِ هر صبحِ من است
و من هر روز تو را
در درونِ لیوانِ رویِ میز صبحانه به هم میزنم
و سر میکشم همه ی دوستَت دارم هایمان را
همیشه باش و بمان
که تنها تو آرامِ جانِ منی
#علیرضا_بهجتی
به بهار میمانی که چون میآید، درخت خشکیده شکوفه میکند .
- تو آمدی زمان خشکید
در تب نگاهمان بویِ صبح آمد
دلم دچار شد به شب آویز گیسوانت
و امروز
آغاز من بود
همین امروز را در چشمانت زندگی می کنم...
#مریم_پورقلی
نهالی خشکیدهام
پیچک شو به آغوشم...
باتو زیبا و بی #تُ
درد ، تنپوشم...
. .
چرا تا میروی زنبق برایت زار میگرید
حیاط خانه هم از هجر تو سرشار میگرید
چه کردی با در و دیوار خانه در فراق تو
نه تنها سوسن و ریحان! در و دیوار میگرید
چه گفتی موقع رفتن به گوش یاس در ایوان
بجای عطر، هر شب در فراقِ یار میگرید
تو رفتی! از سرِ غنچه دگر گل بر نمی آید
به امید وصالت غنچه در گلزار میگرید
نمیدانم چرا پیچک سر دیوار خشکیده
تمامِ خانه از دلشوره ی آوار میگرید
نشستم در فراقت حافظ و عطار میخوانم
دو بیتی های شــاد حضرتِ عطار میگرید
گرفتم تار در آغوش ، شاید مرهمی باشد
زدم تا گوشه ی شهناز، دیدم تار میگرید
"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!
"تو" که از راز دلم با خبری!
"تو" چرا رسم وفایت گم شد؟!
برق چشمان سیاهت گم شد؟
با " توأم " ای مهِ مهتاب شبان...
با " تو " ای زلف پریشان جهان...
بی "تو" صد خاطره ام گریان است...
بی "تو" اشکم شاعر باران است...
بی "تو" دیگر نفسم بند آمد!
بی "تو" جوی "دل" من خشکیده ست!
با "تو" از قصه عشقم گفتم و "تو" در اوج سکوت؛
با نگاهی پر تردید و خمود ؛
گفتی از: " عشق حذر کن " نفسم بند آمد !!...
و من
تنهاترین برگ
از درخت عشقت بودم
که بی پروا
تا آخرین نفس های پاییز
به تنه ی رویاهایمان خشکیدم
تا باقیِ عمرم اسیرِ قدمهای ناآشنا نشوم...
اما افسوس
بوی بهاری احساست را نشنیدم...
حالا من تنهاترینم
میان سبزترین حالِتو
و سردترینم
میان گرمترین فصل آغوش...