- به نظرت سختترین بخش زندگی بزرگسالی کجاست؟
اینکه رنج و ناراحتی نباید مانع انجام دادن کارهات بشه، و بعضی روزها با وجود خنجری که در قلبت فرورفته و بار سنگینی که روی شونههات حمل میکنی، باید کارهات رو با دقت و جدیت انجام بدی، چون سرعت زندگی از سرعت ترمیم شدن رنجهای تو بیشتره.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خنجری
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
واقعاً «تو خنجری هستی که من درون خویش میچرخانم».
من دنبال کسی میگردم که...
نه "انسان" باشد
نه "دوست"
نه" رفیق صمیمی"
تنها
"صاف"باشد و"صادق"
پشت سایه اش
" خنجری "نباشد
برای"دریدن"هیچ نگوید
همان باشد که"سایه اش"می گوید
"صاف و یکرنگ
«خائن »
دور و برت که خوب خلوت شد!
وقتی ظرف تنهایی ات پر شد!
حالا کاملا بی دفاعی!
مثل سربازی که میان لشکر دشمن، بی سپر و شمشیر به دام بیافتد!
وای به حالت اگر میان این سپاه دشمن، یک خائن پیدا شود!
...و این خائنین غالباً چشم ها هستند!
آنها به تو دروغ می گویند! دور و برت خالیست اما چشم ها این خلا را با سراب عشق پر می کنند!
آنها میگویند او مثل همه نیست! تا او هست، تو تنها نیستی!
و تو به پشتوانه ی عشقی که نیست، به دل تنهایی می زنی!
از میان می شکافی اش و پیش می روی و زیر لب زمزمه می کنی: «... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...»
حتی قله اش را هم تسخیر می کنی!
فریاد برمی آوری:« ممنونم ای عشق!»
اما دستی به سرمای گور بر شانه ات می نشیند و آرام می گوید: « عشقی در کار نیست! اینجا تنهایی، همراهت است»
و تو مات و مبهوت خیره می شوی به نقطه ی شروع!
... و عشقی که پوزخند به لب، دستی تکان می دهد و می رود...
و چشمان خائنی که این بار هم خیانت می کنند و پشت سر عشق آب می ریزند...
که ای عشق! سلامت برو و بر نگرد!
و خائن را سزا مرگ است!
بسازم خنجری نیشش زپولاد، زنم بر دیده تا....
اما چه فایده!!!
تو بازهم تنهایی!.... تنهاتر از تنهایی پیش!
نمیدانم....
تنهایی، سزایِ عشق است یا عشق، تاوانِ تنهایی
#محمد_برزگر
پس..
بزن بزن به خنجری...
تمام تار و پود من...
مگر نگفته بودمت؟
ٰنبود ٰتو..
ٰنبود ٰمن...؟!!!
الان خیلی تنهام....
خیلیییییییییی درد داشت اون خنجری که رفقام از پشت زدن...
همون رفقایی که میگفتن همیشه پشتمن ....
اونا منو کشتنم.....
"این جا که ماییم هر لبخندی خنجری ست و هر که با تو همخون تر به خون ات تشنه تر"
مکبث - ویلیام شکسپیر - ترجمه ی داریوش آشوری - صفحه ی 51
لحظه جدایی ما
لرزشی بود تو دلامون
وحشت از جدایی ما
خنجری تو سینه هامون
لب های کبود
زیر چشمان سیاه
لاغر
خسته
تنها
گوشه گیر
همه گفتند ک از سیگار شروع شد ...
خوشحال باش !
این بار هم قصر در رفتی ...
داغ های صورتم ، خنجری شد بر تن سیگار ...