✿ کپشن خاص ✿
ای کاش مثل حس بویایی، حس چشایی، حس لامسه
حسی هم داشتیم به نام حس هشدار، حس اعلام خطر ...
گاهی وقت ها که اشتباهی و بی حساب و کتاب غرق رابطه ای می شدیم می آمد و تذکر می داد برای زیاد خوب بودنمان
می آمد و تلنگر می زد که فلانی حواست را جمع کن !
داری زیادی خودت را وقفش می کنی، داری خطر می کنی، بد عادتش می کنی،داری هلش می دهی توی یک جاده یک طرفه ...
می آمد و با قاطعیت می گفت یاد بگیر کمی پرتوقع باشی !
دوستت دارم هایت را آسان خرج نکن
برای عشقی که به پایش می ریزی همانقدر عشق بخواه
برای احساسی که هدیه اش میکنی همانقدر احترام بخواه
می گفت کمی به خودت بیا ...
لطفا...لطفا...لطفا
مراقب غرورت باش !
آنقدر هشدار می داد آنقدر تذکر می داد آنقدر زنگ خطر میزد که اگر می خواستیم هم نمیتوانستیم بی خیالش شویم .
اصلا ای کاش در مواقع لزوم دستی نامرئی می شد و چنان محکم می خواباند توی گوشمان که از خواب بیدار میشدیم
از خوابی که دیدنش باعث یک عمر
تباهی مان می شود...!
#فرشته_رضایی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خواباند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ساعت اتاق را خوابانده ام !
بی کوک ، بدون باطری
تا حتی هوس یک ثانیه حرکت هم
به سرش نزند ... !
گورِ پدر دقایق !
بی تو بودن شمارش نمیخواهد ..!
(یاشار عبدالمالکی)
نامه ای بااشک چشمانم نوشتم خوانده ای ؟
من هنوزم یاد تو هستم تــو یادم مانده ای ؟
ترس دارم بعد تو زنــــده بمانم لحظـــه ای
گو به من آیا تو هم اینگونه خــود ترسانده ای؟
من به غیر از تو کسی را جــــا ندادم قلب خود
مثل من آیا تو هم اغیــــــار از خود رانده ای؟
نیمه شبها تا سحـــر با گریه خوابیدم به شب
مثل من آیا تو هم اینگـونه خود خوابانده ای؟
من خــــــــود آزارم به یاد خاطــــرات خوب و بد
بی مُـــــــروت مثل من آیا خودت رنجانده ای؟
#جواد_الماسی
شیر ماده پس از به دندان گرفتن آهو فهمید آهو باردار بوده عکاس گقت:" شیر ماده برای نجات بچه آهو تلاش کرد پس از آنکه فهیمد تلاش برای نجات بچه فایده ای ندارد توله را گرفت و کنار جسد مادرش خواباند" پس از این کار کنار جسد دو اهو دراز کشیده شروع به استراحت کرد پس از سه ساعت دراز کشیدن عکاس دل را به دریا زد رفت تا ببیند چرا هنوز شیر ماده تکان نخورده است......
.
.
.
.
.
عکاس دید ماده شیر براثر فشار روانی وارد شده به علت مرگ بچه آهو در کنار آهو و فرزندش جان سپرده است....!
نفرین بر کودک کش غزه
فرزند عزیزم :
آن زمان که مرا پیر و ازکار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباس… هایم را
کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را
بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده
است صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور
میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض
کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور
میشدم بارها و بارها داستانی را برایت
تعریف کنم…
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه م یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده…همانگونه که تو اولین
قدمهایت را کنار من برمیداشتی….
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..
روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم، دوستت دارم
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم،
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است،
صبور باش و درکم کن.
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم.
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم… .
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن.
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر.
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو.
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده… همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی…
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم، عصبانی نشو… روزی خود میفهمی.
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو.
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم.
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم.
فرزند دلبندم، دوستت دارم.
(من بچه ندارمااا اشتب نکنید)
+خیلی سنگین بود تایه هفته سکوت
"مرگ، مادر مهربانی است که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش میکند و می خواباند."
صادق هدایت
اگر از حوالی دلم گذشتی اهسته رد شو
دلتنگی را با هزار بدبختی خوابانده ام!!!
فرزند عزيزم
آن زمان که مرا پير و از کار افتاده يافتي
اگر هنگام غذا خوردن، لباس هايم را کثيف کردم و يا نتوانستم لباسهايم را بپوشم
اگر صحبت هايم تکراري و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
به ياد بياور، وقتي کوچک بودي، مجبور مي شدم روزي چند بار لباسهايت را عوض کنم
براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور مي شدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف کنم
وقتي نمي خواهم به حمام بروم، مرا سرزنش نکن
وقتي بي خبر از پيشرفت ها و دنياي امروز، سئوالاتي مي کنم با تمسخر به من ننگر
وقتي براي اداي کلمات يا مطلبي، حافظه ام ياري نمي کند، فرصت بده و عصباني نشو
وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده … همانگونه که تو اولين قدم هايت را در کنار من برداشتي
زماني که مي گويم ديگر نمي خواهم زنده بمانم و مي خواهم بميرم، عصباني نشو …
روزي خود مي فهمي از اينکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصباني نشو
ياريم کن، همانگونه که من ياريت کردم
کمک کن تا با نيرو و شکيبايي تو، اين راه را به پايان برسانم
فرزند دلبندم، دوستت دارم