ﭼﺮﭼﻴﻞ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﺭﻭﺯﻱ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴی ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮ BBC
ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻣﻲﺭﻓﺘﻢ . ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺭﺳﻴﺪﻡ
ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎ ﻟﻄﻔﺎً ﻧﻴﻢ
ﺳﺎﻋﺖ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ .
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ! ﻣﻦ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺮﻳﻌﺎً ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻲ
ﭼﺮﭼﻴﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﻢ .
ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪﻱ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ
ﺷﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺩﻩ
ﭘﻮﻧﺪﻱ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﮔﻔﺖ : ﮔﻮﺭ
ﺑﺎﺑﺎﻱ ﭼﺮﭼﻴﻞ ! ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ،
ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﺍﻳﻦﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻲﻣﺎﻧﻢ!!!
پول حتی علایق و احساسات انسانها را عوض می کند !
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خواهيد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اگــــر ...
مـــىخواهيد ....
خـــــوشبخت باشيد!
براى خوشبختى ديگران دعاڪنید...
دعاى شما...
براى ديگران ...
به خودشما بر میگردد...
زندگی ِخوب
زندگی شاد است.
البته قصد من اين نيست بگویم اگر شما خوب باشيد حتماً شاد خواهيد بود، منظورم اين است:
اگر شما شاد باشيد،
قطعاً خوب زندگی خواهيد كرد.
ﺍﮔﺮ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ
ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ بر ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ
ﺑﺎﺷﻴﺪ...
اصلاً ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺏ ﺧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ،
ﺧﺪﺍ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﺪ...!
#پول
ﭼﺮﭼﻴﻞ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﺭﻭﺯﻱ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎکسی ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮ BBC ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻣﻲﺭﻓﺘﻢ . ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺭﺳﻴﺪﻡ
ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎ ﻟﻄﻔﺎً ﻧﻴﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ .
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ! ﻣﻦ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺮﻳﻌﺎً ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻲ ﭼﺮﭼﻴﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﻢ .
ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪﻱ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺩﻩ ﭘﻮﻧﺪﻱ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﮔﻔﺖ : ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﻱ ﭼﺮﭼﻴﻞ ! ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ،
ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﺍﻳﻦﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻲﻣﺎﻧﻢ!!!
پول حتي علايق و احساسات انسانها را عوض مي كند !
ﺩﺭﻭﻍ
ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻃﺐ ﺍﻧﺮﮊﻱ، ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ
ﺩﻟﻴﻠﻲ ﺍﻧﺴﺪﺍﺩﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻭﺡ ﺍﺳﺖ. ﺯﻳﺮﺍ ﺭﻭﺡ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﻧﻮﺭ
ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺎﺭﺍﺳﺘﻲ ﺁﻧﺮﺍ ﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﺗﻴﺮﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﺑﺎﻳﺪ
ﻛﺎﺭﻣﺎﻱ ﺩﺭﻭﻍ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ ﻫﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻳﻚ ﮔﺮﻩ ﻭ
ﺍﻧﺴﺪﺍﺩ !
ﺍﮔﺮ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ ﺩﻟﻴﻞ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ
ﺷﺨﺼﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻼﺹ ﺷﺪﻥ ﺩﺭﻭﻍ
ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ! ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﺎ ﻃﻔﺮﻩ ﺑﺮﻭﻳﺪ ﻳﺎ ﺭﻙ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﻲ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ! ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ.
ﺍﻳﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﻲ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ
ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﺩﻳﻨﺪﺍﺭﻱ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ
ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ
ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺘﮕﺰﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺷﺘﻦ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺩﺭ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻭ ...... ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﺮ
ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ .
ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺴﺘﻘﻴﻤﺎ ﺑﻪ ﭼﺎﻛﺮﺍﻱ ﮔﻠﻮ، ﺭﻳﺸﻪ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻱ ﻭ ﻗﻠﺐ
ﺿﺮﺑﻪ ﻣﻴﺰﻧﺪ.
ﺩﺭﻭﻍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩ ﺣﺪﻑ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﮐﻪ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺴﺘﻢ
همه آبهای دنيا هم نميتوانند يک کشتي را غرق کنند،
مگر اينکه در داخل کشتي نفوذ کنند.
بنابراين تمام نکات منفي دنيا روي شما تأثير نخواهد داشت،
مگر اينکه شما اجازه دهيد.
آدمهايي که شما را بارها و بارها ميآزارند،
مانند کاغذ سمباده هستند.
آن ها شما را ميخراشند،
اما در نهايت اين شما هستيد
که صيقلي و براق خواهيد شد!
وآن ها مستهلک و فرسوده.
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی
و دستهای خودت خیس نشود!
چه زیباست!
بی قیدوشرط عشق بورزیم!
بی قصدوغرض حرف بزنیم!
بی دلیل ببخشیم!
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند،
شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
اكثر دانه ها هرگز رشد نمي کنند!!!!!!!
پس اگر واقعا مي خواهيد چيزي اتفاق بیفته
بهتره بيش از يكبار تلاش كنيد.....
مردي با اسب و سگش درجادهاي راه ميرفتند.
هنگام عبوراز كنار درخت عظيمي، صاعقهاي فرود آمد وآنها را كشت. اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دوجانورش پيش رفت.
گاهي مدتها طول ميكشد تا مردهها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.پياده روي درازي بود، تپه بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي ريختند و به شدت تشنه بودند. در يك پيچ جاده دروازه تمام مرمري عظيمي ديدند كه به ميداني باسنگفرش طلا باز ميشد و در وسط آن چشمهاي بود كه آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مرد دروازه بان كرد و گفت: "روز بخير، اينجا كجاست كه اينقدر قشنگ است؟"
دروازهبان: "روز به خير، اينجا بهشت است."
- "چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنهايم."
دروازه بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "ميتوانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان ميخواهد بوشيد."
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حيوانات به بهشت ممنوع است."
مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اما حاضر نبود تنهايي آب بنوشد. ازنگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكه مدت درازي از تپه بالا رفتند،به مزرعهاي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازهاي قديمي بود كه به يك جاده خاكي با درختاني در دو طرفش باز ميشد. مردي در زير سايه درختها دراز كشيده بود وصورتش را با كلاهي پوشانده بود، احتمالأ خوابيده بود.
مسافر گفت: " روز بخير!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خيلي تشنهايم . من، اسبم و سگم.
مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگها چشمهاي است. هرقدر كه ميخواهيدبنوشيد.
مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگيشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتيد، ميتوانيدبرگرديد.
مسافر پرسيد: فقط ميخواهم بدانم نام اينجا چيست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمري هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نيست، دوزخ است.
مسافر حيران ماند:" بايد جلوي ديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نكنند! اين اطلاعات غلط باعث سردرگمي زيادي ميشود! "
-كاملأ برعكس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما ميكنند. چون تمام آنهايي كه حاضرندبهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا ميمانند...
اگر خوشبختی را برای يک ساعت می خواهيد ، چرت بزنيد.
اگر خوشبختی را برای يک روز می خواهيد ، به پيك نيك برويد.
اگر خوشبختی را برای يک هفته می خواهيد، به تعطيلات برويد.
اگر خوشبختی را برای يک ماه می خواهيد ، ازدواج كنيد.
اگر خوشبختی را برای يک سال می خواهيد ، ثروت به ارث ببريد.
اگر خوشبختی را برای يک عمر می خواهيد ،
ياد بگيريد كاری را كه انجام می دهيد دوست داشته باشيد ...
{ استیو جابز }