‌
#کتاب_ژرف

گابریل گارسیا مارکز - صد سال تنهایی .

اگه به یه رمان نیاز دارید که موقع خوندنش حسابی عشق کنید، به فکر ببرتتون و تا کتابو تموم نکردید کنار نذاریدش از شدت جذاب بودن، رمان صد سال تنهایی رو از دست ندید .


. .

•
کاش میشد اون کتاب مورد علاقت باشم
که هر روز غرق خوندنش میشی..️‌‌

「♡」‌‌

روزایی ‌که‌ دلم‌ میگیره ‌و ناراحتم‌
میرم ‌این ‌جا‌ آروم میشم .
لنتی تکستاش یجوری موووووده که بعد خوندنش میگی این چقدر رر منه..

سعی کن تو هر مقطعی از زندگی ات هستی..️

مدرسه ، دبیرستان و دانشجو.‌...
هر جایی از زندگی ات که قرار داری
از همه لحظاتت لذت ببری.!..

خودتو دوست داشته باشی برای زمانت ارزش قائل باشی!..

منتظر نباش همش تموم بشه !

از مسیرت لذت ببر!

خوش باش!..

این روزایی که لحظه شماری میکنی زودتر تموم بشه راحت شی!
توی چشم به هم زدن تموم میشه و میره!..

و تو می مونی با یه عالمه خاطره!..

اونجاست که برمیگردی میگی چه دورانی بودا..!.️.
‌
از جایی که هستی لذت ببر رفیق!..

پ.ن: این پست رو بفرست برای اونی که
به خوندنش نیاز داره.

#شبتون_بیفکر

‏خونه تو سکوت مطلق هم باشه وقتی بخوام وویس بفرستم مامانم صدام میزنه بابام اهنگ خوندنش میگیره یهو بی هوا میان تو اتاقم
‏به هرحال یه جوری باید ریده شه تو وویسم :)

eli

لطفا وقتی من پست میذارم همه یدفه نیاید واسه خوندنش..

دو دقیقه بیشتر وقتتون رو نمیگیره خوندنش:)

نامه يک جوان مجرد به پدر و مادرش پدر عزيزم! مادر مهربانم سلام! خواستم روبرويتان بنشينم و با شما حرف بزنم؛ اما خجالت کشيدم. گفتم نامه اي بنويسم تا شما بخوانيد. من جوانم، جواني که خود را تا ابد زير بار دِين شما ميبيند. پاک بودن و پاک ماندن، هنري است که شما يادم داديد. لذتي که در پاک زيستن هست، در دل هيچ هوا و هوسي نهفته نيست. من خاک پاي شما را سرم? چشمانم ميکنم که اين هنر را به من آموختيد. اما پدر! مادر! خودتان ميدانيد سالهاست که سن من از خط بلوغ گذشته. اين روزها دغدغهاي آزارم ميدهد. ردپاي شيطان را دور و برم زياد ميبينم. صدايش مدام در گوشم زوزه ميکشد. ميترسم. چند بار تا به حال با هم گلاويز شدهايم. اينکه چند بار من پيروز شدم و چند بار او پشتم را به خاک ماليد، بگذاريد بماند پيش من و خدا؛ اما همين اندازه بگويم خدا را شکر ميکنم که هنوز تسليمش نشدم. هر بار که زمين خوردم، ياالله گفتم و بلند شدم. هنوز هم در حال مبارزهام؛ اما ميترسم. نعرههاي شيطان گوش خراش است. بارها شنيدم که به يارانش ميگفت تا ازدواج نکرده، فرصت داريم. او با تمام قوا به ميدان آمده و دست بردار نيست. پدرم! مادرم! من مي ترسم. دوست ندارم رسم پاک بودن از زندگيام پاک شود. چه کنم؟ خدا مرا اين طور آفريده! نياز دارم به ازدواج. از تنهايي خستهام. به همدم نياز دارم. با تمام اين حرفهااگر باز هم با ازدواج من مخالفيد بر سر من منت بگذاريد و بگوييد: «حالا که احساس ميکنم توانم براي مبارزه با شيطان کم شده، چه کنم؟ اگر شيطان پشت مرا به خاک گناه ماليد، گناهش به گردن کيست؟ من توکل را از شما آموختهام. اگر در ازدواج به خدا توکل نکنيم، ميشود بگوييد توکل به درد کجا ميخورد؟» اين حرف پاياني من به شماست، بياييد با هم يک بار ديگر خدا را باور کنيم. باور کنيم خدا هست. راستي اگر هيچ کدام از حرفهاي من شما را قانع نکرد، عيبي ندارد؛ اما اينها که نوشتم حرف دل خواهرم هم بود، اگر به فکر من نيستيد، خواهرم را فراموش نکنيد. او حتي روي نوشتن نامه را هم ندارد؛ اما دلش پر است از اين حرفها.

اقا من اعتراف میکنم یسری از پستاییکه خیلی طولانیه و حال خوندنشو ندارم، فقط لایک میکنمو رد میشم. فقط بخاطر اینکه زحمت کشیده اونهمه تایپ کرده! خخخخخخخ
کیا مث منن؟؟

سلام

...

کتاب میخونین؟

یا باهاش قهرین؟!!

بخدا چیز خیلی خوبیه.بیفتین توو خط خوندنش ازش سیر نمیشین

رمزش اینه که کتابِ خوب پیدا کنین و کتابِ خوب رو خووووووووووووب بخونین!