کپشن های مربوط به خویشتنی

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خویشتنی

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

شیخ شِبلی عارف معروف، به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند.
در آن مسجد كودكان درس می خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود.
دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند.
یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری
در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك. پسر فقیر از او حلوا میخواست.
آن كودك می گفت: اگر خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن.
آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می كرد و حلوا می گرفت.
شبلی در آنان می نگریست و می گریست. كسی از او پرسید:
ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده ای؟
شبلی گفت: نگاه كنید كه طمع كاری به مردم چه رسانَد ...؟
اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت می كرد و طمع از حلوای او برمی داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد.

"کشکول
شیخ بهائی"

ماموریت تو در زندگی تغییر جهان نیست
تو مامور تغییر خویشتنی
و تمامی راه حل ها در درون توست

سالهاست که …
در لایه های نابود اینگونه زیستنی
می گردم و ..
می گردم
تو را
و خودم را
بیگناه گم کرده ام
در خویشتنی که هر گز خوش نبود
چقدر دلم برای خواستن تنگ می شد
تا اینکه دریافتم
این زندگی
نه تویی
نه من
ما گم شده ایم
در نا کجا آباد خود ساخته ای که نشانی ندارد

همه چیز بر می گردد به خویشتنی که
از.. غیر .. آبستن است

و تا زمانی که به غیر تن بدهیم
بی خودیم
و جامعه و کشور بی خودی داریم...

1)
بهترین یافته چیست؟
گام‌‌هایی که نُت گم شدة باران است.

سال‌ها بود
که این پنجره
با آجر و سیمان و ستون فرق نداشت
باز می‌شد، اما
در نسیمش گره هیچ دلی بسته نبود.

2)
عشق می‌آید و
تا سقف به سیلاب فرو می‌بَرَدت
اتفاقی است
که افتادن آن دست تو نیست
و اگر پای گرفت
گام در گام، ترا
صرف بی‌خویشتنی خواهد کرد.

3)
و از آن روز به بعد
قفل هر پنجره را بگشایی
بوی موسیقی باران دارد.......

بهترین یافته چیست؟
گام‌‌هایی که نُت گم شدة باران است.
سال‌ها بود
که این پنجره
با آجر و سیمان و ستون فرق نداشت
باز می‌شد، اما
در نسیمش گره هیچ دلی بسته نبود.
عشق می‌آید و
تا سقف به سیلاب فرو می‌بَرَدت
اتفاقی است
که افتادن آن دست تو نیست
و اگر پای گرفت
گام در گام، ترا
صرف بی‌خویشتنی خواهد کرد.
و از آن روز به بعد
قفل هر پنجره را بگشایی
بوی موسیقی باران دارد.....