قول بده كه خواهی آمد ،
اما هرگز نيا ...!
اگر بيايی ،
همه چيز خراب میشود ...!
ديگر نميتوانم اينگونه با اشتياق ،
به دريا و جاده خيره شوم ...!
من خو كرده ام ،
به اين انتظار ...!
به اين پرسه زدن ها ،
در اسكله و ايستگاه ...!
اگر بيايی ،
من چشم به راهِ چه كسی بمانم ...؟
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خيره
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﮔﺎﻫﻰ ﺁﺩﻡ ﻳﻜﻰ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺗﺸﺎﺑﻬﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ،
ﺍﻣﺎ ﺷﻴﻔﺘﻪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ !
ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ...
ﺩﺭ ﺷﻠﻮﻏﻰ ﻫﺎ ...
ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﻜﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ !
ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﻝ ﻣﻰ ﺑﻨﺪﺩ ؛
ﻭ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺍﻭ ...
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ،
ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻟﺐ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ؛
ﺧﻴﺮﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺻﺪﺍﯾﺶ …
ﺣﺮﮐﺎﺕ ﻟﺒﺎﻧﺶ !
ﺁﺩﻡ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻰ ﺩﻟﻴﻞ ...
ﺷﻮﺧﻰ ﺷﻮﺧﻰ ...
ﺟﺪﯼ ،ﺟﺪﯼ ...
ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ،
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﺩگی
ببخشيد شما ثروتمنديد؟
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزيدند. پسرك پرسيد: ببخشين خانم! شما كاغذ باطله دارين؟
كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم يك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپايى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: بيايين تو يه فنجون شيركاكائوى گرم براتون درست كنم.
آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهايشان را گرم كنند. بعد يك فنجان شيركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زير چشمى ديدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه كرد. بعد پرسيد: ببخشين خانم! شما پولدارين ؟
نگاهى به روكش نخ نماى مبل هايمان انداختم و گفتم: من؟ اوه... نه!
دختر كوچولو فنجان را با احتياط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.
آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سيب زمينى ها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيب زمينى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يك شغل خوب و دائمى، همه اينها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپايى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم هميشه آنها را همان جا نگه دارم كه هيچ وقت يادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
(((کتاب من منم، تو تویی)))
(((ماريون دولن )))
بانويي ميگفت:
عبور باد از لاي چتري هاي بلوندت را ديدم
ومن تار مويي ك پيشاني ام را قلقلك ميداد ب زير مقنعه ام هدايت كردم
به استين هاي كوتاه مانتو ات خيره شدم
ومن ساق دست هايم را صاف تر كردم
به مانتو نازك و يقينا خنك تو فكر كردم
ومن چادرم را روي سرم مرتب كردم
براي من همين بس بود ك راننده تاكسي مرا با احترام
خانم خطاب ميكند و تورا خانوووووومي....
بازم دلـــم گرفته ...
توو اين نم نم بارون...
چشام خيره به نور، چراغ تو خيابون،
خاطرات گذشته من و ميكشه آروم
چه حالي دارم امشب به ياد تو زير بارون..
پسرك سياهپوست به مرد بادكنك فروش نگاه مي كرد.
بادكنك فروش يك بادكنك قرمز رها كرد تا در آسمان اوج بگيرد و بدينوسيله جمعيتي از
مشتريان را جذب خود كرد .
سپس بادكنك آبي و همينطور زرد و بعد از آن يك بادكنك سفيد .بادكنك ها سبكبال به آسمان رفتند ، اوج گرفتند و ناپديد شدند .
پسرك سياهپوست هنوز به تماشا ايستاده بود و به يك بادكنك سياه خيره شده بود ،
تا اينكه پس از لحظاتي پرسيد :" آقا ! اگر بادكنك سياه را رها مي كرديد بالاتر مي رفت ؟ "
مرد بادكنك فروش لبخندي زد و نخي را كه بادكنك سياه را نگه داشته بود ، بريد ؛
بادكنك به طرف بالا اوج گرفت .
مرد گفت :آن چيزي كه سبب اوج گرفتن بادكنك مي شود رنگ آن نيست ، بلكه چيزي است كه در درون خود بادكنك قرار دارد .
رنگ ها و تفاوت ها مهم نيستند ...
مهم درون آدماست ، چيزي كه در درون آدم ها است تعيين كننده مرتبه و جايگاهشان است.
هر چقدر آنها ارزشمندتر ؛
جايگاه والاتر و شايسته تري نصيب آدم ها مي شود .
از کساني که تو کامپيوتر شون فايلها رو با اسمهايي مثل hjkhkjkh
ذخيره ميکنن توقع زندگي مرتب و جمع و جور نداشته باشيد !!
7 ثانيه ب چشمام خيره شو
⇩⇩⇩⇩⇩⇩
〇_〇
ميگن اگه کسي 7ثانيه ب چشمات خيره شد يا عاشقته يا ميخواد بکشتت !
الان فرار کنم ؟!
يا حرف دلت رو ميگي؟ツ
احساس را بايد در قابی از عقل گذاشت وعاشقانه به آن خيره شد...
«ما كه اطفال اين دبستانيم»
از كتاب و قلم گريزانيم
غالباً تخس و لوس و بي ادبيم
موي ژوليده و پريشانيم
اول ترم فكر شيطنتيم
آخر ترم درس مي خوانيم
موقع امتحان پايان ترم
بس كه درمانده و پشيمانيم،
خيره بر برگه بغل دستي
لاجرم مثل فكس مي مانيم!
بي هدف مي رويم دانشگاه
ارزش علم را نمي دانيم
بعد طي مدارج عالي
لنگ شغلي شريف مي مانيم
عوض حرفه اي درآمد زا
در مسنجر تمام شب ON ايم!
سالها لنگ مدركي هستيم
تا كه اقوام را بچزانيم
خانه از پاي بست ويران است
بس كه در بند نقش ايوانيم