‌همونجایی که محمود درویش می گه :
لتعیش براحة بال ؛
اسکت کأنک لم تفهم شیئاً ،
وتجاهل کأنک لم ترَ أی شیء ،
وابعد بهدوء کأنک لم تعرف شیء.

با خیال راحت زندگی کن؛
طوری سکوت کن
که انگار چیزی نمی فهمی
نادیده بگیر انگار چیزی ندیده ای
و آرام دور شو
انگار چیزی نمی دانی...

اینو لازمه بخونی ، میگه:

پختگی امروز خرمن ان روز هاییست
که خیال میکردی هرگز نمی گذرد...
• |.|

به مو رسید، پاره شد.
گره زدم، بازم پاره شد،
بیخیال شدم دیگه؛
زوری نیست که...!
• |.|

بعضی از زخم‌ها قدیمی‌اند، بسته شده‌اند، درد نمی‌کنند. اما جای‌شان هنوز هست و هروقت نوازششان می‌کنی، جریانِ دردی خیالی از تنت می‌گذرد و در حافظه‌ات زنده می‌شود.

خیالِ من قاتل من است.
و اِلا ممکن نبود من به این زودی‌ها این‌طور از پای درآمده و از دست بروم.
مرا خیال کشت.



-عارف قزوینی، نامه به زند دخت شیرازی

بودی تو قسمتی از روحم
ولی نیست عین خیالت ...

مشکل از جایی شروع شد که بجای حرف زدن، فکر و خیال کردیم.

آدم‌ گرون بهت صداقت و خیال راحت می‌ده . حرف و عملش یکیه، با عرضه و امنه، تکلیفش روشنه .

آشفته ام ز بی سر و سامانیِ خیال

طالب آملی


. .

سی سال به بالاها میشه یه لحظه بیان اینجا؟ زندگیتون چطوره؟ با آرزوهای برباد رفته چی میکنین ؟ شمام گاها احساس پشیمونی خاصی نسبت ب گذشته تون دارین؟ شمام مثل من یهو به فکر فرو میرین و به خودتون میاین میبینین یه ساعته دارین فکر و خیال میکنین؟