همان چوب دارچینی
که لحظه آخر
درون چای می اندازی
همان عکسی که در لپ تاپت
پنهان میکنی ولی دور نمیریزی
پیراهنی که دکمه اش را ندوخته ای اما
نمیتوانی از پوشیدنش منصرف بشوی
من تمام انها هستم
نخواستنی هایی که ناگهان
نمیتوانی از دوست داشتنشان صرف نظر کنی.
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دارچین
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
•
عطر چای و دارچین
و صدای پایی که در خانه میپیچد
زندگی همین بودن های کوچک است.️.
♡
•
چایی دارچین میطلبه
که ریلکس کنی و بعدش ادامه بدی به روزت .️.
♡
✿ کپشن خاص ✿
- کم دارم حضورِ تو را
کنارِ عطرِ دو چایِ دارچینی
و شب نشینی دو نفره تا انتهایِ شب
و آرام گرفتن در آغوشت ..
تو را عجیب کم آورده ام...
#عادل_دانتیسم
.کپشن خاص.
همان چوب دارچینی
که لحظه آخر
درون چای میاندازی...
همان عکسی که در لپ تاپت
پنهان میکنی ولی دور نمیریزی...
پیراهنی که دکمهاش را ندوختهای اما
نمیتوانی از پوشیدنش منصرف بشوی...
من تمام آنها هستم...
نخواستنیهایی که ناگهان
نمیتوانی از دوست داشتنشان صرف نظر کنی ...!
#عادل_دانتیسم
✿ کپشن خاص ✿
- دلم می خواد یه روز بشه خسته از سرِ کار بیام حوصله ی هیچ کاری جز یه دوش گرفتن و بعدم لم دادن رو مبل نداشته باشم..
تو بیای خسته نباشید بلند بهم بگی
بگم خسته ام خسته..
سرتو کج کنی نگام کنی بگی چایی یا قهوه آقا ؟
با همه یِ خستگیم بخندم اداتو در بیارم سرمو کج کنم بگم چای دارچین چای عشق لطفا..
روتو برگردونی که بری سمتِ آشپزخونه دستتو بگیرم نگات کنم از همون نگاهایِ مردونه ، مردونه ها مردونه..
از همونا که دنیا دنیا اطمینان توشه بگم می دونی چی شد؟
با دل شوره بگی چی شد ؟!
دستاتو تویِ دستام بگیرمو بگم آخیش خستگیم در رفـــــت..
#عادل_دانتیسم
گاهی باید
با یک فنجان چای دارچینی
کنار پنجره ای لم داد
و با لبخند گفت
بی خیال ِ همه ی آنها
که کامم را در زندگی
تلخ می کنند.
همان چوب دارچینی
که لحظهی آخر
درون چای میاندازی
همان عکسی که در لپ تاپت
پنهان میکنی ولی دور نمیریزی
پیراهنی که دکمهاش را ندوختهای اما
نمیتوانی از پوشیدنش منصرف بشوی
من تمام آنها هستم...
نخواستنیهایی که ناگهان
نمیتوانی از دوست داشتنشان
صرف نظر کنی!
چه حال عجیبی است بهار
هیچ چیز را تنهایی نمیخواهد
بهار چای را دو نفره میطلبد
بهار فصل چای دارچین
و باز شدن چین و چروکهای زمین است
بهار فصل دو آغوش است
آغوش من و شانههای بهاری تو
امشب به خوابم بیا !
با خودت دو فنجان چای دارچین بیاور
من خودم را به خواب می زنم
گوشه ی تختم بنشین
صدایم کن
اول اسمم را بگو
بعد عزیزم
بعد هم بگو باشد انگار که خوابی
من می روم
بلند می شوی
بلند می شوم
دستم را دورِ گردنت حلقه می زنم
می گویم بلاخره آمدی . .
می گویی شک داشتی به آمدنم ؟
می گویم گاهی . . مثلِ امشب
نگاهم می کنی
بی هیچ حرفی چایم را می دهی دستم
دستم را می گیری
می گویی دیر آمدم
تا ماندنی تر باشد
تا قدرِ لحظه هایمان را بهتر بدانیم
امشب بیا
اینها را بگو
مبادا
دیر شود