`-و تو، بیخبر ترینی !
کاش میدانستی در حوالیِ این شهرِ غریب،
بیگانهای، ندیده برایت جان میدهد…
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دانستی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من داشتم میسوختم که تو آمدی
و مرا بابت بوی خاکستر مقصر دانستی.
. .
تو میدانستی از اول، من اما دیر فهمیدم
که تو دلگرمی ام بودی و من سرگرمی ات بودم...
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم
که راه دورتر از عمر آرزومند است
تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن
که پیش پای تو ترکیب من پراکنده است
دلم با ماندن بود
راه اما ، راه رفتن
و تو ندانستی چه رنجیست،
کشاندن تنِ خستهای که خواهانِ ماندن بود...
دلم با ماندن بود
راه اما، با رفتن؛
و تو ندانستی چه رنجیست،
کشاندن تن خسته ای که خواهان ماندن بود.
. .
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم
که راه دورتر از عمر آرزومند است
- هوشنگ ابتهاج
. .
صد واحد ادم شناسی منسوب به مولانا :
هر حیوان که از دور دیدی و ندانستی سگ و گرگ است یا آهو، ببین رو به سمت مرغزار و سبزینه است یا لاشه و استخوان؟
آدمی را نیز چون نشناسی، ببین به کدام سوی میرود؟
تو آخرین بار را میدانستی کاش به من هم گفته بودی بار آخر را...
داستایوفسکی باید خیلی قلبش شکسته باشه
زمانی که گفت:
من داشتم میسوختم که تو آمدی،
و مرا بابت بوی خاکستر مقصر دانستی...