.دیگه دربه در دنبال کانفینگ v2ray نگرد!
بیا از اینجا وردار سرعتش عالیه .
.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دربه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
جمعه
بی تو
دربهار هم
خیلی جمعه است
حتی از صبح...
.شڪرڪه خداهست
.اوجبــراڹ تمـام دلتنڪَی ها
.ومرهــم تمام زخمهاست
.هــروقـت دلــت خواست
.مهمـانش ڪڹ دربهتـریڹ
.جـایی ڪھ اومی پسنــدد
.درقـلــبـت
.شبتون آروم .
هیچگاه ناامیدنشو..
اگرهمه درها هم به رویت بسته شوند...
سرانجام "او" کوره راهی مخفی را...
که ازچشم همه پنهان مانده،
به رویت بازمیکند...!
حتی اگرهم اکنون،قادربه دیدنش نباشی...
این قصه ی عشق تو عجب دردسری بود
سهم دل من از تو فقط بیخبری بود
ممتاز ترین حرف دلم حس شجاعت
با اینهمه در سمت شما هر خطری بود
از خانه به دوشی چه بگویم گُل بی تا
چون عاقبتم در ره تو دربه دری بود
با خون دلم خط به خطِ شعر درآمیخت
از سوز دلم بود ,اگر هم اثری بود
ای وای از آن لحظه ی تردید که در آن
چون قامت من سَرو,نگاهت تبری بود
هر روز و شبم سرخوشم از ساعت دیدار
یک لحظه ی زیبا و مبارک سحری بود...
.
دست نوشته شهید علی حسینی کاهکش :
.
این که تیر یا ترکش به تو و من اصابت کند و بمیریم که شهادت نیست!
دشمن هم با تیر و ترکش می میرد.
شهادت آن زمان شهادت است و زیبا است که
به تکلیف عمل کرده باشیم
و مزد و اجر آن را خداوند تعیین کند
و آن موقع است که شهادت، شهادت است و عندربهم یرزقون است.
.
.
.
شهید مدافع حرم علی حسینی کاهکش
متولد سی شهریور ۱۳۶۳ مسجدسلیمان
کارمند شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب
شهادت دوازده بهمن ۱۳۹۴ سوریه
گلزار شهدا اهواز .
.
هرجاکه دری بود زدم....درطلب دوست...
ویران شود این دل که....چنین دربه درم کرد....
حسین جان
همه رفتند بخوابند منم و دربه دری
فکر اینکه چه زمان کرب و بلایم ببری
چند تا حرف خووب
۱. «دلم میخواهد به همه عقاید احترام بگذارم ولی احترام به بعضی ازعقاید ٬ توهین به شعورخودم محسوب میشود . پس دربهترین حالت تحملشان میکنم وهیچ نمیگویم!! » آنتونی هاپکینز
۲. « ناگهان دلت میگیرد، ازفاصله بین آنچه می خواستی وآنچه که هستی!!»
ژوان هریس
۳. « برای هرکس که رفتنی است فقط باید راه را باز کرد...به همین سادگی!! »
چارلزبوکوفسکی
۴. « گاهی وقت ها دادن شانس دوباره به کسی، مثل یه گلوله ی اضافه ست برای اینکه باراول نتونسته تورو خوب هدف بگیره!! »
آل پاچینو
۵. « دقت کردین وقتی حقیقتی رو میدونین ، گوش دادن به دروغای طرف مقابل چقدر عذاب آوره؟ »
۶. « از یه جایی به بعد دیگه حرفی برای گفتن نداری و ساکت بودن رو به خیلی حرفها ترجیح میدی!! »
گابریل گارسیا مارکز
نامه:
شروع کن یک قدم با تو تمام گام های مانده اش با من !!!
پروردگارت باتومی گوید:
تورادر بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود رابه من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خداییم را خوب می دانم
تو دعوت کن مرا برخود
به اشکی … به یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو مارا
توخواهی یافت
تو عاشق می شوی برما
وعاشق می شوم برتو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم..خدایی عالمی دارد...
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم براسب های خسته درمیدان
تورادربهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن
تکیه کن برمن
قسم برروز هنگامی که عالم رابگیرد نور
قسم براختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان مارا...
که می گوید که توخواندن نمی دانی ؟
توبگشا لب....
توغیرازما مگرخدای دیگری داری...؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن باخدای خود...
تو غیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
وتوبی من چه داری ؟ هیچ!!
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه ودریا را
وخورشید وگیاه ونوروهستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
برخودم احسنت می گفتم
توئی زیباتر ازخورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب ترین مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را...؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد...؟؟؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تورا ازدرگهم راندم...؟
اگردرروزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندت ازمن ؟
رها کن آن خدای دور
آن نا مهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت … خالقت
اینک صدایم کن مرا به قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام
آیا عزیزم حاجتی داری؟
توای ازما کنون برگشته …
کلام آشتی را تو نمی دانی؟
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند...؟
بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضوئی کن خجالت می کشی از من... ؟
بگوجز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است...
برای درک آغوشم
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من... !!
M