بهش گفتم..هیچوقت ناراحتم نکن..من جز تو کسیو ندارم برم غمامو بهش بگم..اونوقت غمای تو رو به کی
بگم..؟
توی چشام نگاه کردودستمو گرفت و گفت..نه من هیچوقت ناراحتت نمیکنم..قول میدم..اگه هم ناراحتت کردم به
دل نگیر..واسه اینه که دوست دارم
منم چه ساده.. گرمی دستاشو باور کردم...فرشته ای ساختم برای خودم که یکی از صفاتش این بود..
خلاصه هیچی..
به قیمت چی تموم شد؟
مهم نیس..
فقط دلم که شکسته بود مرد..
از درون مردم..
نارحتم کرد..
گذاشتم به پای دوست داشتنش..
اما..
گذشت زمان و تکرار..
باعث شد اون فرشتهه نابود بشه..
با نابود شدنش منم نابود کرد..
دردایی رو واسم به جا گذاشت که..
دردای قبلیم دیگه دردحساب نمیشن بلکه توی این همه ظلم نوازشن...
ღ❤ღ..یه دختر بارونی..