یه تیکه از کتاب دانوب خاکستری اثر غاده السمان هست که به طرز عجیبی درسته؛ میگه:

‏«و اینک، در یادآوری دردناکی که به عمل جراحیِ بدون بیهوشی و خودخواسته‌ای می‌ماند، ماجراها را دوباره می‌بینم.
چه کسی باور می‌کند که عمر خاطره بیش‌تر از عمر زخم است؟»

نویسنده تا همین اندازه احساس دردناکی داشته وقتی که گفته:
«یه مواقعی تنها کسی که نیاز داری باهاش حرف بزنی تو بهشت حضور داره».
انقدر تلخه که نمی‌تونی هضمش کنی :)

‏میدونی، گاهی اینکه تو عاشقش باشی ولی اون فقط از تو خوشش بیاد به دردناکی یه رابطه بدون حسه...

Growth is painful, change is painful, but nothing is as painful as staying stuck somewhere you don't belong.

رشد دردناک است، تغییر دردناک است، اما هیچ چیز به دردناکی گیر افتادن در جایی که به آن تعلق نداری، نیست.

✨
یاد او از مرحله‌ی دردناکی در آمده اما هنوز غمگین کننده‌ ست