کودک زمزمه کرد:
خدایا با من حرف بزن.
و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد.
کودک نشنید.
او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن
صدای رعد و برق آمد.
اما کودک گوش نکرد.
او به دور و برش نگاه کرد و گفت
خدایا! بگذار تو را ببینم
ستاره ای درخشید.
اما کودک ندید.
او فریاد کشید خدایا! معجزه کن
نوزادی چشم به جهان گشود.
اما کودک نفهمید.
او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت:
خدایا به من دست بزن.
بگذار بدانم کجایی.
خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید.
اما کودک دنبال یک پروانه کرد.
او هیچ درنیافت
و از آنجا
دور شد...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی درنیافت
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)