Nothing these days
The child inside me is getting old! :)

این روزا خودمون که هیچی
کودک درونمونم داره پیر میشه.!:)

می‌گفت "حس می‌کنم درونم چند نفر وجود دارند؛ یک نفر بلند می‌خندد و دیگری تلخ اشک‌ می‌ریزد و سومی به هیچ‌چیز اهمیت نمی‌دهد".

‍   ‍   به ظاهر گرچه می‌خندم، به ظاهر گرچه آرامم
         درونم آتشی برپاست از فکر سرانجامم

. .

حزنی در درونم هست
پیدا و پنهان
یک غریبگی
تازه فهمیدم که یا من زیادی ام
یا که در این شهر کسی کم است

شرح حال هم همین‌که آرتور رمبو میگه:

هزار رویا در درونم آهسته می‌سوزد ..

♡

نبین ظاهرم اینطور ناراحته، درونم یه طور دیگه ناراحته.

گاه در وجودمان به قبرستان هایی محتاجیم
برای چیزهایی که در درونمان میمیرند:
‌‌‌‌‌• |.|

اگر بگویی
چقدر دوستم داری،
می‌گویم
به اندازه‌ی انار؛
از بیرون، تنها من دیده می‌شوم
در درونم، هزاران تو فرو می‌ریزد...

#آتیلاایلهان

میگفت حس میکنم درونم چند نفر وجود دارند، یک نفر بلند میخندد و دیگری تلخ اشک‌ میریزد و سومی به هیچ‌چیز اهمیت نمیدهد.


«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی»
«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی»

•
ای خدای من
من خود از خیر خود بی‌خبرم
و ناتوانم در مقابل ناملایمات روزگار
راه نشانم ده و آشفتگی درونم را آرام ساز..

♡