عاقبت
دستانمان
رو می شود
با شعرها...
مثل
چشمانی که
بعد از گریه ها
پف می کنند...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دستانمان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
الهی....
امروزمان گذشت!...
فردایمان را با گذشتت
شیرین و مصفا کن...
ما به مهربانیت محتاجیم
می دانم دستانمان را گرفته ای...
رهایش نکن....!
" شبتون به رنگ آرامش "
پـــــروردگـــارا . . .
كمک كن درمسیری باشیم که سرانجامش به تو ختم شود..
پـــــروردگــــــارا . . .
آزاد و رها، خود، زندگی و تمام لحظه هایمان را به تو می سپاریم...
پــــــروردگــــارا . . .
چشمانمان مي بينند بزرگيت را
گوشهايمان مي شنوند صداى عظمتت را.
پـــــروردگـــــارا...
دستانمان لمس مي كنند زيبايی هاي خلقتت را
خـــدایــــا به خاطر خـــداييت تو را شكر...! ما را، هر چند آلوده، بنده خود بدان
پـــــــــــروردگـــــــارا. . .
تـو خیلی بزرگی و ما خیلی کوچک
تو را به بزرگیت، فراموشمان نکن
"خدایا"
دل ما را آنقدر صاف بگردان
تا قبل از پایین آمدن دستانمان
دعایمان مستجاب گردد . . .
"آمین"
چه زود دیر می شود !
در باز شد ،
بر پا ،
بر جا ...
درس اول :
بابا آب داد ،
ما سیراب شدیم !
بابا نان داد ،
ما سیر شدیم !
اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند ،
در سبد مهربانی شان ...
و کوکب خانوم چقدر مهمان نواز بود !
و چقدر ،
همه منتظر آمدن حسنک بودند ...
کوچه پس کوچه های کودکی را ،
به سرعت طی کردیم ،
و در زندگی گم شدیم ،
همه زیبایی ها رنگ باخت !
و در زمانه ی سنگ و سیمان ،
قلب هایمان یخ زد !
نگاهمان سرد شد ،
و دستانمان خسته ،
دیگر باران با ترانه نمی بارد !
و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،
زرد شدیم ،
پژمردیم ،
و خشکزار زندگیمان ،
تشنه آب شد ...
سال هاست ،
وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم ،
جز رد پایی ،
از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم ،
و در ذهنمان ،
جز همهمه زنگ تفریح ،
صدایی نیست ...!!!
و امروز ،
چقدر دلتنگ ،
آن " روز ها " اییم !
و هرگز ،
نفهمیدیم ،
چرا برای" بزرگ شدن "،
این همه بی تاب بودیم ...!!!؟؟؟
سفر را بهانه نکن
فاصله از دستانمان
آغاز میشود.