روزگار عوض شده،یه زمانی مثل دفترهای
قدیمی کاهی بودیم،دو به دو با هم . . .
هرکداممان را که می کندند،آن یکی هم
بیرون میزد از زندگی . . . !!
حالا سیمی مان کردند،
که با رفتن دیگری کک مان هم نـَگزد . . . !
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دفترهای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور
کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای
لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم
دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو
سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی
بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت
میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه
برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم
رو پاک نکنم و توش بنویسم …
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …
می نویسم تا بگویم :
دلم برای کودکی ام تنگ شده
دورانی که همه دغدغه مان تا خوردن گوشه دفترمشقمان بود و
زدن گیره برای صاف کردنش ...
داشتن مُهرِ صد افرین معلممان که چه ذوقی داشتیم گل کشیدن
سمت چپ بالای هربرگ دفتر انشاء...
شمردن20های دفتر دیکته مان که هرروزچک میکردیم و تعدادآنرامی شمردیم
خط کشی کردن دفترهایی که بویی از فانتزی بودن، نبرده بودند.
کاش الان هم فکرهایمان به همان اندازه ســــاده بودند و
دلمان به شنیدن زنگ تفــــریح وصد افرین معلممان ، خوش بود
دلم برای از زیر قرآن رد کردن های اول مهر تنگ شده
دلم برای اون زمونی که میخوندیم:
« اکرم با پری دوست است» تنگ شده ،
آخه تو شرایط فعلی هر دخترخانومی با یه آقاپسری دوست میشه
و دیگه دوستی دو دختر از مد رفته
دلم برای اون زمونی که میخوندیم:
«پدر هرروز نماز میخواند»« پدر هرروز کتاب میخواند»
تنگ شده اخه تو شرایط فعلی پدر وقت ندارد نماز بخواند
پدر وقت ندارد کتاب بخواند نماز خواندن قدیمی شده است
دلم برای کوکب خانم تنگ شده است
اخه تو شرایط فعلی الان چند سالی است کوکب خانم مهمان ندارد
او خانه نیست که مهمان داشته باشد او حوصله مهمان ندارد
دلم برای « مادر اکرم کشک درست می کند » تنگ شده
اخه تو شرایط فعلی دیگر کسی آش نمیخورد دیگر کسی کشک درست
نمیکنددیگر کسی کشک نمی خرد .حتی دیگر کسی به سوپرمارکت نمیرود
دیروز که به سوپر مارکت سر کوچه مون سر زدم دیدم کرکره هاپایین است و
روی یک کاغذ کثیف با خطی کج و معوج نوشته اند از پذیرش
مشتری معذرویم لطفا به آدرس اینترنتی فروشگاه مراجعه فرمایید
دلم برای دهقان فداکارریز علی تنگ شده
اخه تو شرایط فعلی ریز علی ها حوصله درد سر ندارند
وقطارها هرروز به سنگها برخورد میکند ومنفجر می شودوکسی چیزی
نمی گوید همه سکوت کرده اند انگار همه خوابیده اند
دلم برای «امین با تخته ومیخ میز ساخت »تنگ شده
آخه چند سالی هست که امین با تخته میز نمی سازد.
امین خانه نشین شده است انگار گمشده دارد .
دیروز اشتراک اینترنت ای دی اس ال خانه شان تمام شد
زنش ، خدارا شکر کرد ولی امین از کیف زنش پول دزدید
وکارت اینترنت 10 ساعته خرید، آخر باید امین به قرار نیمه شبش برسد
دلم برای « آن مرد در باران امد » تنگ شده
آخه چند سالی هست باران نیامده است
دلم برای کودکی ام تنگ شده
دلم برای خودم تنگ شده
ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده...
هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!
ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده...
هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!