وجب به وجب زمین رو می گردم برای پیدا کردنت...
.
.
.
پست عاشقانه نیست باو
یه فلش گم کردم٬خانواده پیداش کنن زنده زنده دفنم میکنن :/
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دفنم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
یادتان باشد لباس مشکی ام را تا کنید
گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید
کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما
خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید
هم کفن دارم و هم قومی که دفنم می کنند
پس فقط هنگام دفنم یاد آن آقا کنید
از صدای ناله ها و گریه های مادرم
بیشتر یاد غم صدیقه ی کبری کنید
آه من مردم ولی یک کربلا قسمت نشد
پیش مردم مایلم این نکته را حاشا کنید
مرگ من آمد ولی آقا نیامد، حیف شد!
فرصت دیدار را شاید شما پیدا کنید
ﻭﺟﺐ ﺑﻪ ﻭﺟﺐ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺖ . . .
ﭘﺴﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻧﯿﺲ ﺑﺎﻭ..
ﯾﻪ ﻓﻠﺶ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ، ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﻓﻨﻢ ﻣﯿﮑﻨﻦ :(
روزهاست . . . ﻭﺟﺐ ﺑﻪ ﻭﺟﺐ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺖ !! . . . . ﭘﺴﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻧﯿﺲ ﺑﺎﻭ… ﯾﻪ ﻓﻠﺶ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ، اگه بابام ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨه ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﻓﻨﻢ میکنه :))
استخوان های سه شهید گمنام را برای دفن به یک شهر میبرند و در حیاط یک مسجد به خاک میسپارند.
زنی که در همسایگی مسجد بود و فرزند فلجی داشت از این موضوع ناراحت میشود و زبان به شکوه باز میکند که محله ما را تبدیل کردید به قبرستان و از فردا قیمت خانه ما پایین میآید و ....
شب که میخوابد مردی به خوابش میآید و به او میگوید :
من یکی از این سه شهید هستم، ما را به اختیار خود اینجا نیاورده اند به هر حال طوری شده که با هم همسایه شده ایم و در رسم همسایگی درست نیست که همسایه از ما ناراحت باشد برای همین و برای جبران، شفاعت فرزندت را پیش خدا کرده ایم و به اذن خدا او شفا خواهد یافت. بلند شو و بایست و سه بار صلوات بفرست و فرزندت را صدا کن تا به اذن خدا شفا یابد.
وقتی فرزندت شفا یافت بدان که نام من فلان است و در قبر وسطی آرمیده ام خانه ما در کاشان در فلان محله است و نام پدرم فلان است خبر محل دفنم را به او برسان.
زن از خواب بیدار میشود و شفای فرزندش را میبیند و یقین پیدا میکند و به دنبال آدرس میگردند.
به کاشان میروند و در روستایی به دنبال پدر شهید میگردند وقتی او را پیدا نمیکنند ناامید باز میگردند که در راه در ابتدای جاده پیرمردی را میبینند و از او میپرسند که فلان کس را میشناسی؟ پیرمرد جواب میدهد که خودم هستم، آنها خوشحال میشوند که پیرمرد را پیدا کرده اند و از او میپرسند که چرا اینجا نشسته ای؟ ما تمام روستا را به دنبال تو گشتیم، مرد میگوید که دیشب خواب پسرم را دیدم که به من گفت پدر جان فردا از من خبری برایت می آورند . من نیز به همین خاطر اینجا آمدم و منتظر خبر بودم...
یادتان باشد لباس مشکی ام را تا کنید
گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید
کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما
خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید
هم کفن دارم و هم قومی که دفنم می کنند
پس فقط هنگام دفنم یاد آن آقا کنید
از صدای ناله ها و گریه های مادرم
بیشتر یاد غم صدیقه ی کبری کنید
آه من مردم ولی یک کربلا قسمت نشد
پیش مردم مایلم این نکته را حاشا کنید
مرگ من آمد ولی آقا نیامد، حیف شد!
فرصت دیدار را شاید شما پیدا کنید