.
میگفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
#سعدی
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دگربار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
میمیرم از این درد که جانِ دگرم نیست
تا از غمِ عشقِ تو دگربار بمیرم...
#سیمین_بهبهانی
از کوچه زیبای تو امروز گذشتم
دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم
دیدم که ز سر تا به قدم شوق و امیدم
هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم
آن شور جوانی نرود لحظه ای از یاد
ای راحت جان و دل من خانه ات آباد
هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش
کی آتش عشق تو شود یکسره خاموش
با اشک جگر سوز ، دل سخت تو سفتم
خاک ره این کوچه به خار مژه رفتم
دل می تپد از شوق که امروز کجائی
شاید که دگرباره از این کوچه بیایی
#فریدون_مشیری
میمیرم از این درد که جانِ دگرم نیست
تا از غمِ عشقِ تو دگربار بمیرم...
#سیمین_بهبهانی
شعله ی آتش عشقم منگر بر رخ زردم
همه اشکم همه آهم همه سوزم همه دردم
چون سبویی که شکسته ست و رخ چشمه نبیند
کو امیدی که دگرباره همآغوش تو گردم
از کوچه زیبای تو امروز گذشتم
دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم
دیدم که ز سر تا به قدم شوق و امیدم
هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم
آن شور جوانی نرود لحظه ای از یاد
ای راحت جان و دل من خانه ات آباد
هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش
کی آتش عشق تو شود یکسره خاموش
با اشک جگر سوز ، دل سخت تو سفتم
خاک ره این کوچه به خار مژه رفتم
دل می تپد از شوق که امروز کجائی
شاید که دگرباره از این کوچه بیایی
#فریدون_مشیری
دگرباره بشوریدم
بدان سانم به جان تو
که هر بندی
که بربندی بدرّانم به جان تو
من آن دیوانه ی بندم
که دیوان را همیبندم
زبان مرغ میدانم سلیمانم به جان تو
نخواهم عمر فانی را
تویی عمر عزیز من
نخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان تو
چو تو پنهان شوی از من
همه تاریکی و کفرم
چو تو پیدا شوی بر من مسلمانم به جان تو ...
"مولانا"
میگفت،دگرباره بخوابم ببینی....
پنداشت که... بعد از آن مرا خوابی هست!
چشم من در پی مهرتو چو دریاست رفیق...
لذت عشق به این غصه و غم هاست رفیق...
رد پایت که نشسته به قلبم ای یار...
ازنشان تو دلم واله و شیداست رفیق...
به امیدی که دگرباره بیایی ای دوست....
به رهت دیده من محو تماشاست رفیق...
تاکه مست از می چشمان خرابت کشتیم..
مجلس عیش دراین میکده برپاست رفیق..
من ماتم زده را لذت عشقت کافیست...
گربساط طرب و سور مهیاست رفیق...
پای درراه طلب تاکه نهادم سهل است...
چو بگویند دلت آن سر دنیاست رفیق...
چه غم از ماتم هجران و شب سخت فراق
اثرصبح وصالت که هویداست رفیق...
پای بگذار دراین کلبه ای احزان یک شب
تانگویند مرابیکس و تنهاست رفیق
گفتم خوش به حال پدربزرگ..
-چرا؟
-شمال بارانیست☔️...
پدرم شعر گفت،شاعران نقد کردند. نوشت :
کیمیا گفت :
خوش به حال پدربزرگ
شمال بارانیست...
شمال بارانی بود،کاش دل هایمان❤️ نیز بارانی بود... کاش غبار غم را از روحمان میتکاندیم... آرایش دلتنگی پاک نمیشود... لباس های سیاه⚫️ با شستن، سفید⚪️ نمیشوند... برنمیگردند،آری...
شمس گفته بود :
"برنمیگردند شعر ها"
گوش ندادیم!
شسته نمیشوند غم ها... روح ها پاکیزه نمیشوند... همانگونه که مردگان باز نمیگردند به زندگی... همانگونه که دل هایمان معطر از عطر خدا نیست... عطر نفرت است، عطر دلتنگی، غم، بدی،ظلم...
کاش کاری برمی آمد از دستان ضعیفمان...
دیدی ای دل، که غم عشق دگربار چه کرد؟
فلسفه بافی مادر، پسرک را خسته میکند... همانطور که فلسفه بافی شیخ گنه کار