بعد از مرگ رابعه عدویه
او را به خواب دیدند؛
گفتند: «حال گوی.»
گفت: آن جوانمردان (نکیر و منکر) در آمدند،
گفتند: «من ربّک؟»
گفتم: «باز گردید و خدای را بگویید: با چندین هزار هزار خلق، پیرزنی ضعیفه را فراموش نکردی، من که در همه جهان تنها تو را دارم، هرگزت فراموش کنم تا کسی را فرستی که: خدای تو کیست؟!»