پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت.
در يک روز بارانى، پير صبح براى نماز از خانه بيرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه، اى پير، من شيطان هستم.
براى بار اول كه بازگشتى خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم.
براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم.
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم.
براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی راهى
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
گاهى ...
دلت"به راه" نیست!!
ولى سر به راهى ...
خودت را میزنى به "آن راه" و میروى...
و همه،
چه خوش باورانه فکر میكنند..
که تــو..
"روبراهى"....!...
ﮔﺎﻫﻰ ...
ﺩﻟﺖ "ﺑﻪ ﺭﺍﻩ " ﻧﯿﺴﺖ !!
ﻭﻟﻰ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻰ ...
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﻰ ﺑﻪ "ﺁﻥ ﺭﺍﻩ " ﻭ ﻣﯿﺮﻭﻯ ...
ﻭ ﻫﻤﻪ،
ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ..
ﮐﻪ ﺗﻮ ..
"ﺭﻭﺑﺮﺍﻫﻰ !.....
از خواب پا شدم دیدم کسی خونه نیس
زنگیدم به بابام:
من: بابالى جووونم كجايى؟
بابام در حالى كه كلى صداى شادى و جيغ و اينا مياد: إ ما اومديم شهر بااازى مگه تو بامووون نيستى؟؟!!
مامانم از اون ور تلفن: إوا خااااك تو سرم ياااادم رفت بش بگم!
مامان بابام
شهر بازى
سازمان حمايت از كودكان بد سرپرست
مديونيد اگه فك كنيد سر راهى ام !
منتظرم!
منتظر دلى از جنس نور،
كسى از قوم خورشيد!
كسى از نژاد نفس هاى گرم!
مردم نيز منتظرند!
و غرق در لحظه هاى انتظار،
نيازشان را از لابه لاى نفس هاى حيران خود بازگو مى كنند..
شقايق ها منتظرند!
منتظر كسى كه به فرهنگ، شبنم ايمان بياورد..
كسى كه آيينه هاى مكدر زمانه را در هم بشكند و اشك هاى ارغوانى را از كوچه هاى پريشانى نجات دهد..
کوچه ها چشم به راهند!
چشم به راه قدم هايى كه زخم هاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاك كنند..
كوچه ها منتظر چشمان باران زايى هستند كه با قدم هايش جان مردم را به شبنم اشك ها بشويد..
جاده ها منتظر رهگذرى هستند كه براى هميشه خواهد ماند..
منتظر قدم هايى كه تن مرده كوچه ها را زنده مى كند..
لاله ها منتظرند!
منتظر كسى كه همزاد موج هاى خورشيدى است..
كسى از جنس ابر، پريزاد باران..
عاشقان منتظرند!
عاشقان بى تابند،
بى قرارند، تا هم آواز شيدايى صبح فردا باشند..
آقاجان! عاشقانت صبورند...