ولی تو اونجایی بزرگ میشی که یادمیگیری رها کنی! کش دادن یه سری چیزا ممکنه واست گرون تموم شه! این روزا در قبال روح و روانت منفعت طلب باش! اگه دیدی داره بهت آسیب میزنه ،رهاش کن! شاید سخت باشه،اما غیر ممکن نیست.. خیلیا تونستن،پس تو هم میتونی!

|شقایق رحمانی|

✿ کپشن خاص ✿

تنها آنها که مرده اند از مرگ ‌نمی‌ترسند
چون من
چون من که بارها مردانه مرده ام
تابوت خویش را همه‌ی عمر
بر دوش برده ام ...

#نصرت_رحمانی

✿ کپشن خاص ✿

من...
آخرین بازمانده
از نسل زن هایی هستم که
عشق دم می کنند
شعر می پزند...
شاید من آخرین معشوقه ای هستم
که دل می دهد...
شاید من آخرین باشم
اما کافی ست اخم کنی
تا منقرض بشوم...

#هلن_رحمانی

- انگشتانت که قفلِ انگشتانم بشود..
دق خواهم داد..
این جمعه یِ بخیل را..
کم خون به دل عاشقان نکرده است...

#بهاره_رحمانی

به ظاهرم نگاه نکن
من زور و بازوی مردانه ام
حتی به شکستن قاب
عکس هایی که
درآن خندیده ای
نمیرسد...

#بهاره_رحمانی

- "لیلی" ،
کلید صُبح در پلک هایِ توست..
چشم بُگشای کنون ...

#نصرت_رحمانی

...
سال 1388 سازمان سنجش یک داوطلب رامجبور کرد که دوبار کنکور دهد ، معدل دیپلم این داوطلب 11/30 بود یک پسر از منطقه‌ای دورافتاده در کرمانشاه و از یک خانوادۀ ده فرزندی ، پدر کارگر ساختمانی بود و پسر هم بهمن ماه از خدمت سربازی برگشته بود و پنج ماه برای کنکور زمان داشته ، اتفاق عجیبی افتاده بود وسازمان سنجش مشکوک به تقلب این فرد بود .

آزمون دوم بدون سر و صدای رسانه‌ ای درشرایط ویژه‌ای برگزار شد و او این بار برخلاف کنکور اول که دو درس را 100% نزده‌بود تمام درس‌ها را 100% زد .

نام این پسر رستگار رحمانی‌تنها بود
رتبۀ یک کشور در رشتۀ تجربی ، رتبۀ یک کشور در کنکور زبان و رتبۀ 44 کشور در کنکور هنر ، وقتی از او

دربارۀ این جهش وموفقیتش پرسیدند گفت :
برای تغییر زندگی چارۀ دیگر نداشتم

پ.ن:خیلی‌ها دوست دارند به قطاری که در حال حرکت است، سنگ بزنند و کسی دوست ندارد به قطار ایستاده در ایستگاه سنگ بزند. اگر ایمان دارید راهی که می‌روید درست است باید بدون فکر به حرف و گاهی حسادت‌های اطرافیان در آن مسیر حرکت کنید؛ این سنگ‌ها همیشه هست.

...

روزی به پیر میکده گفتم که عمر چیست؟
پلکی به روی هم زد و گفتا که هان! گذشت

#نصرت_رحمانی

باید مردی باشد...
تا آینه را از دست زنی بکشددستانش را گرم فشار دهد
و بگویدآینه را رها کن، تو در چشم من
زیباتر از این حرف هایی...

• بهاره رحمانی

خداوندا می خواهم دوباره متولد شوم

این شب ها بهترین زمان برای تولدی دوباره است

خدایا وقتی به گناهانم فکر می کنم دلم می گیرد.

وقتی به بلاها فکر می کنم دلم می گیرد.

وقتی به زندگیم فکر می کنم دلم می گیرد .

وقتی به خطاهایم فکر می کنم دلم می گیرد .

وقتی به سخنان گزافه ام فکر می کنم دلم می گیرد .

وفتی به سیرت گناه آلودم فکر می کنم دلم می گیرد .

وقتی به خیانت هایی که در حق خودم روا داشتم فکز می کنم دلم می گیرد.

و در مقابل

وقتی به عظمتت فکر می کنم آرامش می گیرم .

وقتی به رحمانیتت فکر می کنم آرامش می گیرم .

وقتی به فضلت فکر می کنم آرامش می گیرم .

وقتی به ستاریتت فکر می کنم آرامش می یابم .

وقتی به مغفرتت فکر می کنم احساس تولد دوباره می کنم.

ای خدا این شب ها می خواهم با دلی پاک به درگاه تو آیم و در مورد چیز هایی که می دانی و از آنها آگاهی اعتراف کنم و با پای خود به درگاه تو آیم تا شاید از جرم من بکاهی و شک ندارم که اینقدر خوبی که وقتی حلقه زدن اشک را در چشمانم احساس می کنی می فرمایی : ای فرشتگان من گناهان او را مانند بچه ای که از نو متولد شده است بریزید که من طاقت گریه بنده ام را ندارم این همان بنده ایست که هنوز هم با تمام گناهانش امید فضل مرا از دست نداده و دست نیاز به سویم دراز کرده است دستهایش را خالی نگدارید.

هر چه قدر از فضل تو بگویم می دانم بسیار اندک است می دانم به من فطرتی پاک و روحی صیقل داده شده دادی و به من سخت افزاری دادی تا سیرت پاک را بسازم و من قدر این نعمات را ندانستم و بجای سیرت پاک سیرتی آلوده را به درگاه تو آورده ام ، ولی ای خدای بزرگوار این گناهان را به بادافره من نگیر و این بار هم زمن بگذر