چرا تا دیر وقت بیداری؟
من توی رختخواب:
♡
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی رختخواب
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
بیحوصلهام! مثل کافکا، وسطِ نامه به فلیسه؛
«نامه را همینجا رها میکنم و به رختخواب میروم.
البته نه از سرِ خستگی، که از رویِ ناامیدی.»
Tonight, before going to bed, set clear goals, objectives, expectations for tomorrow. Write them down.
امشب، قبل از رفتن به رختخواب، اهداف و انتظاراتت رو برای فردا مشخص کن و روی برگه بنویسشون.
.࿐
Sometimes success is merely being able to go to bed at night with your soul at peace.
گاهی اوقات موفقیت فقط به این است که بتوانید شب ها با روح آسوده به رختخواب بروید.
.࿐
یکیم باشه که صبح جمعه تو رختخواب، ریشمون رو بخارونه
✿ کپشن خاص ✿
امروز صبح قبل از بیرون آمدن از رختخواب و بعد از خوابی بسیار ناآرام،
آنقدر افسرده بودم که از فرط افسردگی دلم میخواست خودم را از پنجره، نه اینکه پرت کنم (چون برای حالتی که من داشتم زیادی دلیرانه به حساب میآمد)
بلکه پایین بیاندازم...!
#فرانتس_کافکا
✿ کپشن خاص ✿
امروز صبح قبل از بیرون آمدن از رختخواب
و بعد از خوابی بسیار نا آرام،
آنقدر افسرده بودم که از فرط افسردگی،
دلم میخواست خودم را از پنجره،
نه این که پرت کنم ( چون برای حالتی که من داشتم زیادی دلیرانه به حساب میآمد )
بلکه پایین بیاندازم ...!
#فرانتس_کافکا
آورده اند که :
روزی خواجه ای در میان گروهی
از عوام , اندر فواید سحر خیزی
سخن می راند
که ای مردم
همانند من که همواره صبح زود
از خواب بر می خیزم عمل کنید که
فواید بسیاری بر آن است
بهلول که در آن جمع بود گفت:
ای خواجه!
تو از خواب برنمی خیزی
از رختخواب بر می خیزی ...
قرار نبوده
قرار نبوده تا نم باران زد ، دستپاچه شویم و زودچتری ازجنس پلاستیک روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم....
قرار نبوده
این قدر دور شویم و مصنوعی!
ناخن های مصنوعی،
دندان های مصنوعی،
خنده های مصنوعی،
آوازهای مصنوعی،
دغدغه های مصنوعی...
هر چه فكر میکنم میبینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم،
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده
همه از دم ، درس خوانده بشویم
از دم ، دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم،
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرکهای ما رد بشود.
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند،
دراز بکشد نی لبک بزند,
با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود.
یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.
قرار نبوده
این همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،
قرار نبوده
این تعداد میز و صندلیِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد،
بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده ي آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زدهاید؟
باغچه هرس کردهاید؟
آلبالو و انار چیدهاید؟
کلاً خسته از یک روز ِکاري ِیَدی به رختخواب رفتهاید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست....
این چشم ها
برای نورمهتاب یا نور ستارگان کویر برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان ,
برای خیره شدن به جاري ِآب
شاید ،
اما ....
برای ساعت پشت ساعت،
روز پشت روز،
شب پشت شب ...
خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشدهاند.!!!!!
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعتهای دیجیتال صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتما ً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای بخواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.....
من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان،
همه دغدغهزنده بودن مان,
همه دغدغه زنده بودن ....
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد......
قرار نبوده
این طور از آسمان دور باشیم و
سی سال بگذرد از عمرمان و
یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.....
قرار نبوده
کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالمتاب و گرما و محبتش
زره بگیریم و جنگ کنیم....
قرار نبوده
چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد....
قرار نبوده
من از اینجا و شما از آنجا، صورتکهای زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...
....
چیز زیادی از زندگی نمیدانم،
اما همین قدر میدانم که
این قرار نبوده هایی که برخلافشان اتفاق افتاده،
همگی مان را آشفته و سردرگم کرده...!
سرماخـوردگی که بیمـاری نیست....
یکی ازنمادهایِ عشقـه....
مثـلا تو زنگ میزنی و از تب و گلو دردت میگویی و من این طرفِ خط صدایم میگیرد....
یا وقتی دارم از سرفه میمیرم آرام شانه هایم را نوازش میکنی و تا می آیم از زیر بوسه هایت فرار کنم محکمتر میچسبی ام....
و درست فردایِ آن روز تویِ رختخواب از تب می سوزی و تهِ دلت غنج می رود که تبِ عشق گرفته ای و جنـون....
سرماخوردگی که بیماری نیست....
وقتی کاسه یِ سوپِ بی مزه ام را با علاقه سر میکشی و پشت بندش با صدایِ گرفته ات میگویی"ای جان، گرم شد دلم" که آدم دلش نمی آید به سرماخـوردگی چیزی بگـوید....
یا وقتی داری تنـد و تنـد سرمِ توی دستـم را چک میکنی و با غصه میپرسی"دردت گرفت...؟"
و من دلم برایِ نگـرانی هایت غنج می رود....
سرماخـوردگی که بیماری نیست
فوقِ فوقش بیمـاری هم که باشد
کلی عاشقـانه است
کلی شعـــر است.....