کپشن های مربوط به رساندی

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی رساندی

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

خورشید پشت ابر ! نشانی به ما بده

ای ماه ! مژده ی رمضانی به ما بده

مثل نسیم صبح از این جا گذر کن و

باد صبای مشک فشانی به ما بده

بی کس تر از همیشه رساندیم خویش را

آواره ایم ... جا و مکانی به ما بده

از بس که در پی همه غیر از تو بوده ایم

از پا نشسته ایم ... توانی به ما بده

از سفره ای که وقت سحر پهن می کنی

مانده غذا و خورده ی نانی به ما بده

" با روضه ی حسین نفس تازه می کنیم "

روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده
شاعر : محمد بیابانی تعجیل در فرج حضرت صاحب صلوات

دل سوختن عزرائیل
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.


در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت،

تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.

من اگر فاش نکردم بی تو
قصه ای بی نامم
خنده ای سر در گم,عشق بی انجامم
تو ولی عاشق باش
من اگر فاش نکردم که دلم سایه ای گم شده در خنده ی توست
کوچه ای فرش ز چشمان تو است
تو ولی عاشق باش...
من اگر فاش نکردم که تو را
مثل مشقی ساده
مینویسم هر شب
روی تقدیر دلم,تو ولی عاشق باش
من اگر فاش نکردم که دلم
ترکی از غم دلتنگیه توست
و بلوز مژه هایم همه از سادگیه من و دل سنگیه توست
تو ولی عاشق باش...
تو که این خط خطیه راز دلم را خواندی و چه ساده
تپش قلب مرا با نفست ترساندی
و گذشتی و نماندی که دلم
همه عمرش را
در پی داشتن چشم تو اواره شود!

لحظه هایی هست که حسابی دلت می گیرد و ناچاراً باید با تنهایی بدعنق کلنجار بروی ...
در این لحظه، نبودن هایی ، نقش پر رنگ در زندگی می گیرد ...!
نبودن کسانی که روزی تنهاییت را با آنان تقسیم می کردی و تصویر خاطرات را به ثبت می رساندی؛
غفلت و گاه تقدیر علت این نبودن ها را رقم زد ...
و
حال تو مانده ای و یک دل وامانده
که
فقط یک نفر، فقط یک نفر را می خواهد ...
(مهرداد حبیبی)

*
*
*

فرقی نمی کند چه در دنیای واقعی و چه مجازی ...

دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم، کافیست

قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافیست

گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم، کافیست

من همین قدر که با حال و هوایت-گهگاه-
برگی از باغچه ی شعر بچینم، کافیست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوبترینم! کافیست

" محمد علی بهمنی"

ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽِ ﺷﯿﺦ، ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻟﺬﺍ ﻗﺼﺪ
ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻣﻮﻧﺚ ﻓﯽ ﺍﻟﻔﻮﺭ ﮐﺎﻏﺬ ﻭ ﻗﻠﻢ فراهمیدندی ﻭ
ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﻮﯾﯿﺰ ﺷﺪﻧﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺫﮐﻮﺭ ﻫﻤﮕﯽ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﯾﺎ
ﺍﺳﺘﺎﺩﺍ ! ﻣﺎ ﺍﺻﻼ ﺩﺭﺱ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﺭﺍ
ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯿﻢ ، ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﻮﮐﻮﻝ ﻧﻤﺎ ﺗﺎ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺭﺧﺼﺖ ﺩﺭﺱ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺼﻤﻢ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺳﯿﺒﯿﻞ ﮐﻠﻔﺖ ﮐﻼﺱ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻨﻤﻮﺩﻧﺪﯼ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﻨﺎ ﺷﯿﺦ ﭼﺎﺭﻩﺍﯼ
ﺑﯿﺎﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ " ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺁﺏ " ﺭﺳﺎﻧﺪﯼ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﻨﮑﮏ ﻓﺮﻭ
ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﮊ ﻟﺐ ﺑﺮ ﻟﺒﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﻧﻤﻮﺩﯼ ﻭ ﻋﺒﺎﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺪﯼ ﻭﺑﻪ ﻧﺰﺩ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﺯﮎ ﻧﻐﻤﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﯼ ﮐﻪ : ﺍُﺍُﺍُﺳﺴﺴﺲ ﺗﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺩﺩﺩﺩ !!!!
ﺍﺯﯾﻦ ﻟﺤﻦ ﺷﯿﻮﺍ ﻭ ﺑﺎ ﮐﺮﺷﻤﻪ ﺷﯿﺦ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﻝ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻧﺮﻡ ﮔﺸﺘﻨﺪﯼ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ
ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۳ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻣﻮﮐﻮﻝ ﮐﺮﺩﯼ . ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺍﯾﺖ ﺷﯿﺦ ﻣﺮیدﺎﻥ
ﺟﻤﻠﮕﯽ ﺟﺰﻭﻩ ﺑﺪﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﻌﺮﻩ ﺯﻧﺎﻥ ﺍُﺳﺴﺘﺎﺍﺍﺍﺍﺩ ﺍُﺳﺴﺘﺎﺍﺍﺍﺍﺩ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ
ﺭﻓﺘﻨﺪﯼ...

D:

ای آب فرات از کجا می آیی؟
ناصاف ولی چه با صفا می آیی؟!
خود را نرساندی به لب خشک حسین،
دیگر به چه رو به کربلا می آیی؟
التماس دعا

"بچه ها لطف کنین این متن وبخونین وحتما اگه میشه نظرتونو بگین درموردش!!
البته اگه آقای مدیر تاییدش کنه"
در امتداد یک خیابان
ودر انزوای یک شب بی پایان
شاید به سوی پیچیدگی یک پوچی
جایی که نور تسلیم یک بی نهایت عمیق میشود
وگیاه چشم به طراوت ماه میدوزد
دلم دیوانه وار مشت میکوبد به دیوارهای عدم!!
فریاد میکشد نبودنت را!!
من پلک میزنم ردپایت را
ونفس نمیکشم هوای نبودنت را...
تو در من فروریخته بودی انگار...
تو از من مجنون زنجیری کوچ کرده بودی
ومرا نه به باد،نه به ماه و نه حتی به زمین
به خویشتنم سپرده بودی...
ومن نمیدانستم...قسم به آبی نگاهت،نمیدانستم
که اگر نباشی
که اگر احساس وجودت هرروز در من متبلور نشود
من هیچم...راه به جایی ندارم...دارم؟؟!!
تو بگو
تو که بذر وجودم را از ازل در بستر ابد به امانت گذاشتی
توکه از خاک به افلاکم رساندی
بگو...
به کجا قدم گذارم که سایه ی امنت در آن پهن نشده باشد؟؟!!
راه به کجا برم بی تو؟؟!!
جایی که خورشید خاکسترش را بر سر خلق میریزد؟؟یا آنجا که زمین سر بازمیزندگردش به دور خورشید را
وفقط روز میسازد وروز...روزهایی که هیچکدام به سال نمیرسندودر بلوغ محو میشوند!!
کجا روم بی تو؟؟!!
که اگر جایی باشد،که اگر جایی باشد
مرابه آنجا بی توچه کار؟؟!!
مرا بخوان
باز مرابه سوی خود بخوان...
که اگر نخوانی
تارهایی که بر در ودیوار وجودم بسته،مرا میبلعند وروحم جایی در نزدیکی خاکسپاری کنجشکهای زنده،
به خوابی ابدی فرو خواهد رفت!!
پس مرا بخوان
مرا دوباره به خود دعوت کن...
مرا از خودم بگیرو تا نهایتت ببر...
مامنی ندارم...قسم به مستی انگورها...راه ندارم
من از تو به تو بازخواهم گشت
فقط کافی ست مرا بخوانی
تا به مقصد آسمان این بار
بند کفشهایم را محکم تر ببندم...

برای انده های بزرگ زندگی شهامت داشته باش. و برای غصه های کوچک شکیبایی. در این صورت: اگر وظیفه روزانه ات را به انجام رساندی برو آرام بخواب. خدا بیداراست.......

آموزش لهجه کرمانشاهی:

گرفتیدمان بَنِ قَن؟: ما را سر کار گذاشته ای؟
...
ای هَی هَی هَی: چه وضعیت نابسامانی

سی زگش: آن شخص عجب شکم گند ه ای دارد

ویس میسی ویسا، ویس نمیسی ویس نیسا: اگر میتوانی منتظر من باش، اگر نه برو

... بزنم بشد، خاک بره چشد، ماماند بیا بزَنه بشد: تو توانایی مقابله با من را نداری

یه ی کمی بخنانمان: اندکی دلقک بازی دربیاور و ما را شاد کن

یه ی فیکه ای بکش: آن نفر جلویی را صدا بزن

شرافتاً تو قیفد به ای قافا مُخُوره:تو شایستۀ چنین مقام و منزلتی نیستی

کره شیتمان کردی: ما را تا مرحلۀ جنون رساندی

کُرَهههههههههههههههههههههههه؟: باور نمیکنم

هشتیدمان خَرِگ:ما را به روز سیاه نشاندی

میمانی آباجیه گی مه: شما شبیه خواهر من هستید

اککککککککککککککککک: غافلگیر شدم

بشیوانش: (1) آن چایی را به هم بزن. (2)دعوایی آبرومندانه راه بنداز و همه را بزن

دلِم دارَه میشیوَه: حالت تهوع دارم

علی آقای جاویدانی؟: چه خبر است برادر من، آنقدر هم قوی نیستی

کره نازار: آخییییییی، ناز نازی من

کره یارو پخشه داره...یعنی طرف ازلحاظ روحی نامتعادل است
کم خِر بخور: کم دور خودت بچرخ، سرم گیج رفت

وژداناً تو ماله ایییییی حرفای؟: از پس آنچه که میگویی بر نمیآیی....

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

خورشید, نشانی, مژده, رمضانی, نسیم, صبای, فشانی, همیشه, رساندیم, خویش, آواره, مکانی, بوده, نشسته, توانی, سفره, مانده, خورده, نانی, روضه, حسین, تازه, کنیم, بخوان, دوباره, جانی, شاعر, محمد, بیابانی, تعجیل, حضرت, صاحب, صلوات, سوختن, عزرائیل, روزی, رسول, عزراییل, زیارت, پیامبر, پرسید, برادر, چندین, هزار, مأمور, انسان, هستی, هنگام, کندن, آنها, برای, سوخته, عزارییل, دریایی, طوفانی, امواج, سهمگین, کشتی, شکست, نشینان, شدند, تنها, حامله, نجات, یافت, سوار, پاره, تخته, ملایم, ساحل, آورد, جزیره, افکند, همین, فارغ, پسری, متولد, بگیرم, هنگامی, شداد, سالها, ساختن, بزرگ, نظیر, پرداخت, امکانات, ثروت, خروارها, جواهرات, ستونها, سایر, نمود, تکمیل, وقتی, خواست, دیدن, برود, پیاده, راست, رکاب, زمین, هنوز, فرمان, تیره, بدین, عمری, امید, دیدار, باغی, ساخته, سپری, چشمش, نیفتاده, اسیر, جبرئیل, محضر, خدایت, سلام, فرماید, عظمت, جلالم, سوگند, همان, کودکی, بیکران, گرفتیم, افتاده, نجاتش, دادیم, مادر, تربیت, کردیم, پادشاهی, کفران, نعمت, بینی, تکبر, پرچم, مخالفت, افراشت, انجام, عذاب, جهانیان, بدانند, آدمیان, مهلت, دهیم, نکردم, نامم, خنده, انجامم, عاشق, سایه, توست, کوچه, چشمان, مشقی, ساده, مینویسم, تقدیر, ترکی, دلتنگیه, بلوز, هایم, سادگیه, سنگیه, خطیه, خواندی, نفست, ترساندی, گذشتی, نماندی, عمرش, داشتن, اواره, لحظه, هایی, حسابی, گیرد, ناچاراً, باید, تنهایی, بدعنق, کلنجار, بروی, نبودن, زندگی, کسانی, تنهاییت, آنان, تقسیم, تصویر, خاطرات, رساندی؛, غفلت, وامانده, خواهد, مهرداد, حبیبی, فرقی, دنیای, واقعی, مجازی, خوشم, غزلی, همینم, کافی, یقینم, کافیست, قانعم, بیشتر, بخواهم, گاهی, کنارت, بنشینم, نیست, فاصله, همزادیم, ببینم, برگی, باغچه, بچینم, کردن, یعنی, شورانگیز, خوبترینم, بهمنی, فرات, ناصاف, نرساندی, دیگر, کربلا, التماس, کنین, وبخونین, وحتما, نظرتونو, بگین, درموردش, البته, آقای, مدیر, تاییدش, امتداد, خیابان, انزوای, پایان, شاید, پیچیدگی, پوچی, جایی, تسلیم, نهایت, عمیق, میشود, وگیاه, طراوت, میدوزد, دیوانه, میکوبد, دیوارهای, فریاد, میکشد, نبودنت, میزنم, ردپایت, ونفس, نمیکشم, هوای, فروریخته, بودی, انگار, مجنون, زنجیری, کرده, ومرا, خویشتنم, سپرده, نمیدانستم, نگاهت, نباشی, احساس, وجودت, هرروز, متبلور, نشود, هیچم, ندارم, وجودم, بستر, امانت, گذاشتی, توکه, افلاکم, گذارم, امنت, نشده, باشد, خاکسترش, میریزد, آنجا, وفقط, میسازد, وروز, روزهایی, هیچکدام, بلوغ, میشوند, مرابه, توچه, نخوانی, تارهایی, ودیوار, بسته, میبلعند, وروحم, نزدیکی, خاکسپاری, کنجشکهای, زنده, خوابی, ابدی, دعوت, خودم, بگیرو, نهایتت, مامنی, مستی, انگورها, بازخواهم, بخوانی, مقصد, آسمان, کفشهایم, محکم, ببندم, شهامت, داشته, کوچک, شکیبایی, صورت, وظیفه, روزانه, رساندیبرو, آرام, بخواب, بیداراست, آموزش, لهجه, کرمانشاهی, گرفتیدمان, بَنِ, گذاشته, وضعیت, نابسامانی, دارد, میسی, ویسا, نمیسی, نیسا, میتوانی, منتظر, بزنم, ماماند, بزَنه, توانایی, مقابله, نداری, بخنانمان, اندکی, دلقک, بازی, دربیاور, فیکه, جلویی, شرافتاً, قیفد, قافا, مُخُوره, شایستۀ, چنین, مقام, منزلتی, نیستی, شیتمان, مرحلۀ, باور, نمیکنم, هشتیدمان, خَرِگ, سیاه, نشاندی, میمانی, آباجیه, شبیه, خواهر, هستید, غافلگیر, بشیوانش, چایی, دعوایی, بنداز, دلِم, دارَه, میشیوَه, حالت, تهوع, جاویدانی, آنقدر, نازار, آخییییییی, نازی, یارو, پخشه, داره, ازلحاظ, روحی, نامتعادل, بخور, خودت, بچرخ, وژداناً, ماله, ایییییی, حرفای, آنچه, میگویی, نمیآیی,