#تقویم_ششم_تیر
از یک انسان آگاه پرسیدم؛
آرامش الانت رو مدیون چی هستی؟
گفت؛ "نه وقت برای غصه خوردن گذشته رو دارم
نه حوصله برای ترس از آینده.
هرچی شده حتما باید میشده
هرچی هم قراره بشه، میشه
ترجیح میدم زندگی کنم،
فقط زندگی، همین
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی رسیدم؛
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از مردم متنفرم؛
ازشون میترسم؛
در واقع تمام عمرم ازشون میترسیدم؛
آدمای که دوستشون داشتم،
آدمایی که بهشون اعتماد داشتم،
بدترین بلاها رو سرم آوردن.
. .
I'm in a dead end, where I can neither have you not forget you...
به بن بست رسیدم؛ نه میتونم داشته باشمت، نه می تونم فراموشت کنم...
.࿐
تو مثل یه هدفی که انقدر بهت نرسیدم؛آخرش شدی ارزو
ببخشید که ناگهان پیدایم شد
ببخشید که حس خوبی به تو دارم؛
ببخشید که بد بودم، کم بودم، یا دیر رسیدم؛
که انتظار زیادی از تو دارم؛
ببخشید که حتی
هر چند لحظه ای کوتاه
نتوانستم بگویم دوستت دارم؛
ببخش و در یک قدمیِ دوست داشتن
این پا و آن پا نکن؛
دیگر نمی خواهم فعل هایم ماضی شوند؛
نمی خواهم "دوستت دارم"، "دوستت داشتم" شود؛
در هر حال اما،
ببخشید که من دوستت دارم...
خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت
دیدم از بس ناز داری دل ز دفتر می بری
خواستم شعری بگویم عین چشم ناز تو
دیدم از مردم ، نگفته دین و باور می بری
خواستم جامی بنوشم، مست چشمانت شوم
لیک ترسیدم؛ به مستی،دل تو بهتر می بری
خواستم تا ، گرم آغوش تو ، گرمایم دهد
دیدم ازبس داغتم، از کوره ام در می بری
خواستم جان را ، فدای مهربانی ات کنم
دیدم این نا قابل ست ؛ بی جامِ دیگر می بری
خواستم پا،پس کشم از بسکه میخواهم تو را
دیدمت در عشق پایی ؛ تا به آخر می بری
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
امروز امتحان زمین داشتیم، خداییش امتحانمو کامل خونده بودم، (البت من همیشه درسمو کامل میخونم) سر امتحان دوستم یه سوالو مونده بود بش رسوندم، بعد یه سوالو شک داشتم ازش پرسیدم؛ این بدبخت هرچی میخاس بم بگه نمیشد، یهو سر امتحان برگشته بم میگه شوکولات داری؟؟ میگم نه. بعد ب مراقب گف، مراقبه رفته براش شوکولات آورده این بنده ی خدا جواب سوالو رو پوست شوکولات نوشته بود. بعد بم میگه: شوکولات میخوری؟؟ گفتم: نه مرسی! یهو با صدای بلند جلو مراقبه برگشته میگه: ای خاک تو سرت خو بخور دیگه جواب توشه!!!
ینی مراقبمون سر امتحان مرده بود از خنده!! :))