اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو
خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت
ایرانیاش به ترکیه
تُرکش به سرزمین سبزها و بورها...
که رفتنهای ما هجرت نبود، گریز بود.
سفر نکردیم، کوچانده شدیم.
بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم.
از خفّت به بیوطنی!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی رسیدند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
زندگی عجیبه ، نیست؟!
چیزهایی که روزی زیبا و درخشان به نظر می رسیدند
و با دیدنشون از خود بیخود می شدی
و حاضر بودی همه چیزت رو فداشون کنی،
بعد یک مدتی و با مرور زمان یا با تغییر دیدگاهت ،
یک دفعه از شدت گیرایی شون کم میشه
و با کمال تعجب ، دیگه زیبایی شون از دست میدن...
هاروکی_موراکامی
.یک عضو غیر وابسته
پرسیدند:
چرا چنین بیمرز دوستش داشتی؟
گفتم:
او زخمهایم را بوسید
و رنجم را باور کرد ...
اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو
خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت
ایرانیاش به ترکیه
تُرکش به سرزمین سبزها و بورها...
که رفتنهای ما هجرت نبود، گریز بود.
سفر نکردیم، کوچانده شدیم.
بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم.
از خفّت به بیوطنی!
•سلمان امین
من زخم های بینظیری به تن دارم اما تو مهربان ترینشان بودی ،عمیق ترینشان ، عزیزترینشان، بعد تو ادم ها تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند، به قلبم نرسیدند.
بعد تو ادم ها تنها خراش های کوچکی بودند که تورا از یادم ببرند، اما نبردند…
..
اگر از تو درمورد من پرسیدند،
بگو اندکی شعر را دوست داشت
و بسیار مرا...
آدم ها خسته که شدند
بی صدا تر از همیشه
می روند
همان هایی که تا دیروز
دیوانه وار ، برایِ ماندن می جنگیدند
سکوت می کنند
آدم ها به مرز هشدار که
رسیدند
آدمِ دیگری می شوند...""!!
.
مجنون با انگشت روی خاک مینوشت
لیلی...لیلی...
پرسیدند چه میکنی؟؟!
گفت: چون میسر نیست مرا کام او
عشق بازی میکنم با نام او :)
اینجوری باید عاشق بود...
از تیمورلنگ پرسیدند:
چگونه امنیتی در کشور پهناور خود ایجاد نمودی که وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول کشور را طی میکند؛ کسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمیکند؟
در جواب، جمله کوتاه ولی با تاملی میگوید:
در هر شهری که دزدی دیدم، گردن داروغه را زدم!
از عارفی پرسیدند:
روی نگین انگشترم
چه حک کنم که
وقتی شادم به آن
بنگرم و وقتی
غمگین شدم به آن
نظر کنم ؟
گفت حک کن میگذرد!