ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده
دریاب که ماتم زدهی روز فراقت
هم چهره خراشیده و هم جامه دریده
ای وای بر آن عاشق محروم که هرگز
نه با تو سخن گفته و نه از تو شنیده
آن دل که نه غم خوردی و نه آه کشیدی
از دست غمت آه چه گویم چه کشیده
بر روی تو این قطرهی خون چیست "هلالی"؟
گویا که دل از غصه به روی تو دویده
- هلالی جغتایی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی رمیده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
بانوی من
اگر دست من بود
برایت پایتختی
در گوشهی زمان میساختم
که ساعتهای شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آنگاه؛
که دست های کوچک تو
در دستان من آرمیدهاند ...
#نزار_قبانی
دل رمیده ی ما را
به چشم خود مسپار
سیاهِ مست
چه داند نگاهبانی چیست...!
"صائب"
صبح ها ،
خورشید بیدارم میکند ...
تا با هم ،
دنبال تو بگردیم ...
در کدام مغرب آرمیدهای
که در هیچ مشرقی، طلوع نمی کنی ...؟
خداوندا
هر که به من میرسد بوی قفس میدهد
جز تو که پرمیدهی تا برهانی مرا
ازامروزهرکی ازت پرسید حالت چطوره؟
بگو عاااالی ام…
عالیم یعنی فرمان به کائنات، به زمین وزمان،
به همه ی دنیا،به همه ی فرشته های عالم…
که ای خدا،ای آسمون،ای زمین،حال من باید عالی باشه..
حتی اگه بد بد بدم هستی بگو عالیم…
عالیم دروغ به خود نیست،عالیم فریب نیست،
این یعنی چند ثانیه بعدش عالی میشی…
باقدرت ،مثبت اندیش باش..
فکرمازندگی ماروتغییرمیده..
نترسیدازهمین حالا شروع کنید..
من که عاااالیم :)
تو نیستی که ببینی دل رمیده ی من
به جز یاد تو همه چیز را رها کرده است ..
{ فریدون مشیری }
استخوان های سه شهید گمنام را برای دفن به یک شهر میبرند و در حیاط یک مسجد به خاک میسپارند.
زنی که در همسایگی مسجد بود و فرزند فلجی داشت از این موضوع ناراحت میشود و زبان به شکوه باز میکند که محله ما را تبدیل کردید به قبرستان و از فردا قیمت خانه ما پایین میآید و ....
شب که میخوابد مردی به خوابش میآید و به او میگوید :
من یکی از این سه شهید هستم، ما را به اختیار خود اینجا نیاورده اند به هر حال طوری شده که با هم همسایه شده ایم و در رسم همسایگی درست نیست که همسایه از ما ناراحت باشد برای همین و برای جبران، شفاعت فرزندت را پیش خدا کرده ایم و به اذن خدا او شفا خواهد یافت. بلند شو و بایست و سه بار صلوات بفرست و فرزندت را صدا کن تا به اذن خدا شفا یابد.
وقتی فرزندت شفا یافت بدان که نام من فلان است و در قبر وسطی آرمیده ام خانه ما در کاشان در فلان محله است و نام پدرم فلان است خبر محل دفنم را به او برسان.
زن از خواب بیدار میشود و شفای فرزندش را میبیند و یقین پیدا میکند و به دنبال آدرس میگردند.
به کاشان میروند و در روستایی به دنبال پدر شهید میگردند وقتی او را پیدا نمیکنند ناامید باز میگردند که در راه در ابتدای جاده پیرمردی را میبینند و از او میپرسند که فلان کس را میشناسی؟ پیرمرد جواب میدهد که خودم هستم، آنها خوشحال میشوند که پیرمرد را پیدا کرده اند و از او میپرسند که چرا اینجا نشسته ای؟ ما تمام روستا را به دنبال تو گشتیم، مرد میگوید که دیشب خواب پسرم را دیدم که به من گفت پدر جان فردا از من خبری برایت می آورند . من نیز به همین خاطر اینجا آمدم و منتظر خبر بودم...
آنان که در کنار رضا آرمیده اند ' کفران نعمت است بهشت آرزو کنند...
از آفتاب بی بهانه،
می درخشد در غروبی،
یادم آرد کربلا را،
دشت خونین بلا را،
ظهر غمگین گرم و خونین،
لرزش طفلان مسکین،
لشگری آورده بالا ،
تیغ ها و نیزه ها را،
یک نفر ایستاده تنها ،
وا حسینا وا حسینا،
حرمله تیری کشیده،
من چه می گویم خدایا،
کو ابالفضلت حسین جان،
سوخت این جان سوخت این جان،
باز خونها قطره قطره،
مشک هایی پاره پاره،
یک گلو از نا بریده،
ناله های زینبیه،
خیمه ها آتش کشیده،
عمه از قامت خمیده،
وا سکینه وا سکینه،
وندرین صحرای سوزان،
می دود طفلی سه ساله،
دل شکسته پای خسته،
تشنه ها را از درون آتش کشیده،
نیزه و سرهای بریده،
شعله ها در هم رمیده،
یک قیامت آفریده ،
سینه ام از غم تپیده،
اشک هایم صف کشیده،
این حماسه شور در من آفریده،
کربلا ای کربلا دشت بلا،
آه ای ظهر غمگین گرم و خونین،
میرسد صوتی حزین،
میرسد آیاتی رسا،
از فراز نیزه ها،
از میان سرهای بریده ،
دو لبش از هم تنیده،
تازیانه کرده زخمی صورتش،
پس کجا مانده بقیه پیکرش،
کو علی اکبرش ،
کو علی اصغرش،
کو آن طفل سه ساله،
در بیابان در خرابه،
خون چکیده از دوپای نرم او
،شد پدر تنها میان چشم او،
این تحمل کی کند طفلی سه ساله
،ضربه های تازیانه،
من چه میبینم در این صحرای خونین،
خاندان عصمت است این،
این قلم اتش گرفته،
شعر من ماتم گرفته،
روح من بلوا گرفته،
واژه ها معنا گرفته،
باز آفتاب در غروبی سرخ و پغمگین ،
یادم آرد کربلا را،
دشت خونین کربلارا.