من دوستی دارم
دوست من روستازاده است
علف‌ها را می‌شناسد
بوی گل‌ها را می‌فهمد
رنگ شاپرک‌ها را می‌داند
و از فاصله‌های دور می‌خواند:
شاپرکی را می‌بینم
که روی پرهای بنفش،
لکه‌های زرد مرطوب دارد
دوست من
از اهالی قریه‌ای گمنام است

من دوستی دارم
دوست من علف‌ها را در من می‌بیند
بوی گل‌ها را از من می‌بوید
و به من می‌گوید :
دهکده‌ی کوچک من
به دهکده‌ی من بیا ..