کپشن های مربوط به روغنی

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی روغنی

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

. حکایت

فردی فقیر ڪه برای نگه داری روغن اندک خود خیک نداشت، روباهی شڪار ڪرد و از پوست آن خیکِ روغن ساخت.
به او گفتند: پوست روباه حرام است.

او برای نظر خواهی نزد یک نفر مڪتب دار رفت و سوال ڪرد.
مڪتب دار عصبانی شد و گفت: تو نمی دانی ڪه روباه حرام است؟

مرد گفت: ای داد و بیداد، بد شد!
مڪتب دار پرسید: مگر چی شده؟

گفت: آقا، روغنی در آن است ڪه برای حضرتعالی آورده ام.
مڪتب دار گفت: جانور، روبه بوده یا روباه؟!

مرد گفت: نمی دانم. روبه چیست؟
مڪتب دار گفت: حیوانی ست بسیار شبیه روباه، برو آن را بیاور، انشاالله روبه است.

انشاالله پاک است. بد به دل راه نده!


آلزایمر مادر
چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت ،کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.” گفت: “کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟”
گفتم: “آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!” گفت: “مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!” خجالت کشیدم …!
حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!
زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم
توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم نون روغنی و … همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودند!
آبنات رو برداشت ،گفت: “بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی.”
دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم: “مادر جون ببخش، فراموش کن.”
اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت: “چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد، شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!”
در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب می گفت: “گاهی چه نعمتیه این آلمیزر…!”

ینی این روغنی که از لای کوکو می ریزه از دمپایی خیس دستشویی هم بدتره...................

غضنفر میره خارج یه سگ میبینه که بیلیط میفروشه دوست خارجیش میگه تعجب کردی ، غضنفر ضایع نمیکنه میگه نه تعجبی نداره از اینا تو کشور ما هم زیاده ، چند وقت بعد دوستش مهمونش بوده میاد میبینه یه سگ کثیف کنار خیابون خوابیده به غضنفر میگه پس این چیه ؟ غضنفر میگه اینو ولش کن این تعویض روغنی داره .

تواضع رو باید از نون روغنی یاد گرفت که اگر چه از خیلی بیسکوییتا خوشمزه تره اما به احترام پیشکسوتش خودشو یه نون میدونه!

داستانی کئتاه ولی زیبا:
چمدونش را بسته بودیم،
با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت با یه قرآن کوچک،
کمی نون روغنی، آبنات، کشمش
چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی ...
گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم
یک گوشه هم که نشستم
نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!"
گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن."
گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن!
آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها،
من که اینجا به کسی کار ندارم
اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟"
گفتم: "آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری
همه چیزو فراموش می کنی!"
گفت: "مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول!
اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترم؟!"
خجالت کشیدم ...! حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم
و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.
اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،
راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!
زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم
توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم
قرآن و نون روغنی و ... همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودن!
آبنات رو برداشت
گفت: "بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی."
دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم:
"مادر جون ببخش، حلالم کن، فراموش کن."
اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت:
"چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد،
شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!"
در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد
زیر لب میگفت:
"گاهی چه نعمتیه این آلمیزر!!"

قسم به شکیب همیشه بیهوش به باران خانه به دوش / به نادرو مکر زیور سیاه پوش/
به خال بیتا و زخم کیانوش/مگر به مردن کنمت فراموش/به مرگ طاهای غریبم/چشم های بیتا داده فریبم/به مرگ یارو تعویض روغنی/هر کجا بری عزیز منی/سلام به خودت و چشات/وانت شکیب به فدات

دیوید بکام با این همه شهرت و آوازه سر کوچمون تعویض روغنی زده
خودشم از صبح تا شب با لبای خندون دم در وایساده یه گالن روغنم دستشه.
رونالدو هم دیدم
خیلی آدمای مردمی هستن اینا.
ورزشکارامون یکم یاد بگیرن!

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

حکایت, فردی, فقیر, برای, داری, روغن, اندک, نداشت, روباهی, شڪار, پوست, خیکِ, ساخت, گفتند, حرام, خواهی, مڪتب, سوال, عصبانی, دانی, بیداد, پرسید, روغنی, حضرتعالی, آورده, جانور, روبه, بوده, دانم, چیست, حیوانی, بسیار, شبیه, بیاور, انشاالله, آلزایمر, مادر, چمدونش, بسته, بودیم, خانه, سالمندان, هماهنگ, آبنات, کشمش, چیزهایی, شیرین, شروع, آشنایی, زیادی, نمیخورم, گوشه, نشستم, نمیشه, بمونم, واسه, گفتم, چادرتون, آماده, منتظرن, اونا, اصلا, نمیشناسن, مادرجون, میکنه, اینجا, ندارم, دیگه, خوبه, حالا, گیری, چیزو, فراموش, چیزی, اسمش, سخته, گرفتم, قبول, کردی, پسرم, خجالت, کشیدم, حقیقت, کودکی, جوونیم, تمام, مهری, نثارم, کرده, بودم, بخشی, هویت, ریشه, هستیم, راست, توان, نگاه, کردن, خنده, نشسته, برلب, چروکیده, نداشتم, ساکش, کردم, دوباره, خونه, بودند, برداشت, بخور, خسته, بستی, چروکیدشو, بوسیدم, ببخش, اشکش, ببخشم, یادم, شاید, میکنم, گفتی, آلمیزر, حالی, دستای, لرزونش, موهای, دخترم, شونه, میکرد, گاهی, نعمتیه, کوکو, ریزه, دمپایی, دستشویی, بدتره, غضنفر, میره, خارج, میبینه, بیلیط, میفروشه, دوست, خارجیش, میگه, تعجب, ضایع, نمیکنه, تعجبی, نداره, اینا, کشور, زیاده, دوستش, مهمونش, میاد, کثیف, کنار, خیابون, خوابیده, اینو, تعویض, تواضع, باید, خیلی, بیسکوییتا, خوشمزه, احترام, پیشکسوتش, خودشو, میدونه, داستانی, کئتاه, زیبا, قرآن, کوچک, حلالم, میگفت, شکیب, همیشه, بیهوش, باران, نادرو, زیور, سیاه, بیتا, کیانوشمگر, مردن, کنمت, فراموشبه, طاهای, غریبمچشم, داده, فریبمبه, یارو, روغنیهر, عزیز, منیسلام, خودت, چشاتوانت, فدات, دیوید, بکام, شهرت, آوازه, کوچمون, خودشم, لبای, خندون, وایساده, گالن, روغنم, دستشه, رونالدو, دیدم, آدمای, مردمی, هستن, بگیرن,