صبح تو تاکسی یکی لباس چارخونه قرمز پوشیده بود پیاده که شد در رو محکم بست
راننده سرشو اورد بیرون گفت:
مرتیکه رومیزی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی رومیز
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دختره ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﺩﮐﻠﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ
ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻪ:
ﯾﻪ ﺍﺩﮐﻠﻦ ﺧﻨﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ
ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺩﮐﻠﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺭﻭﻣﯿﺰ
دخترﻩ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺗﺴﺖ ﮐﺮﺩﻩ
ﻣﯽ ﮔﻪ: ﺍﯾﻨﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﮔﺮﻣﻪ
ﺷﻤﺎ ﻣﮕﻪ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﯾﻦ؟!
.
.
.
ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﻻﻥ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻩ نون میزنه تو ادکلن مى خوره
دقت کردین
بعضی وقتا که خیلی تلاش می کنی سروصدا نکنی همه چی خراب میشه
مثلا خود من چند شب مهمون آمده خونمون هرشب سینه خیز راه میرم تا بیدار نشن .
شب اول گلدون از رومیز افتاد شکست همه اشون بیدار شدن .
شب دومم اشتباهی صدای باندزیاد بود یه دفعه ارور ویندوز همه رو بیدار کرد.
شب سومم حواسم نبود افتادم روشون.
شب چهارمم نامردا فکوفامیلمون تو آبم قرض خواب ریختن .
خیلی نامردن
♥یارودرکلیسارومیزنه تامیخوادفرارکنه نگهبان میگیرتش.یاروازترس میگه:ببخشید عیسی خونس♥
رفتم مغازه .دیدم یه دختره لپ تاپشو خیلی شاکی آورد کوبید رومیز!!!
به فروشنده گفت:لپ تاپتون خرابه!من اینو نمیخوام!!!
فروشنده:چرا؟!؟!؟!
دختره:من نمیتونم اطلاعات لپ تاپ قدیمیمو رو این بریزم!!!
فروشنده:خانوم امکان نداره!میشه لطفا این کا رو یکبار جلوی من انجام بدین؟
دختره لپ تاپشو روشن کرد,یه موس هم از تو کیفش دراورد!!!
روی فایل مورد نظرش با موس راست کلیک کرد و cut رو انتخاب کرد!!!
موس رو از اون لپ تاپش جدا کرد,بعدش با دقت موس رو به اون یکی لپ تاپش متصل کرد!!!
دوباره راست کلیک کرد و از اونجا paste رو زد!!!
فروشنده سکته کرد!!!...............
یــــــادتونه ؟
تو نمیکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان باید نفر وسطی میرفت زیر میز :|
یــــــادتونه ؟
نوک مداد قرمزای سوسمار که زبون میزدی خوش رنگتر میشد !
یــــــادتونه ؟
موقع امتحان باید کیف میذاشتیم بینمون که تقلب نکنیم !
یــــــادتونه ؟
یه مدت از این مداد تراشای رومیزی مد شده بود ، هرکی از اونا داشت خیلی باکلاس بود !
یــــــادتونه ؟
پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش میخواستیم خودکار رو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره میکردیم یا سیاه و کثیف میشد !
یــــــادتونه ؟
گوشه ی پایین ورق های دفتر مشقمون نقاشی میکشیدیم بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن !
یــــــادتونه ؟
زنگ تفریح که تمام میشد مامورای آب خوری دیگه نمیزاشتن آب بخوریم !
یــــــادتونه ؟
تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم !
یــــــادتونه ؟
سر کلاس وقتی گچ تمام میشد خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه برین از دفتر گچ بیاریم ، همیشه گچهای رنگی زیر دست معلم میشکست !
یــــــادتونه ؟
قدیما که تلویزیون کنترل نداشت یکی مجبور بود پای تلویزیون بخوابه کانالا رو با پاش عوض کنه !
یــــــادتونه ؟
مچ دستمون رو گاز میگرفتیم با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت میکشیدیم !
یــــــادتونه ؟
وقتی حوصله درس نداشتیم الکی اجازه میگرفتیم میرفتیم دم سطل آشغال که مدادمون رو بتراشیم !
یــــــادتونه ؟
دوست داشتیم مبصر صف بشیم که پای بچه هارو سر صف جفت کنیم !
یــــــادتونه ؟
روزای سرد و بارانی ناظم میگفت مستقیم برین کلاس !
یــــــادتونه ؟
وایمیسادیم تو صف بعد ناظممون میگفت یه جوری بگین مرگ بر آمریکا تا صداتون برسه آمریکا ؛ ما هم ابله فکر میکردیم آمریکا همین کوچه بغلیه از ته جیییییییییییگرمون داد میزدیم !
یــــــادتونه ؟
وقتی مشقمون رو ننوشته بودیم معلم که میگفت کو مشقت الکی تو کیفمون رو میگشتیم میگفتیم یادمون رفته !
یــــــادتونه ؟
آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیدیم درستون کجاست اونا یکی عقب تر باشن !
یــــــادتــونـــــــــــــــــــــه چـقـــدر شــــــیــــــریــن بـــــــود !!
خانه ام را فروختم!
درنزدیکی روستایی کلبه ای ساختم که به چشمانت نزدیک ترباشم..
چه کسی می گوید چشمانت نبض دارند؟
چه کسی میگوید دستانت حرارت دارند؟
چه کسی؟...
راستی چه کسی جزمن به چشمانت زل زده؟
چه کسی جز من دستانت رافشرده؟
آه...
چه سوالاتی!
تو خود..میدانی...من خانه ام را فروخته ام!
ازهمین حوالی که بالاتر بیایی لبو فروشی را میبینی که بی آنکه به من بگوید ازجام سرخ لبانت آتشی ساخته!
بالاتر یک رز فیروزه ای برای دیدنت خود را به آب وآتش زده تا فقط چند سانتی قد بکشد به هوای حوایت!
درخانه ام را که بزنی من به همراه یک جین دعا منتظرت هستیم..
دیشب هم منتظر بودیم!
من،یک فنجان چای،یک حبه قند،یک ساعت رومیزی،یک سنجاق کوچک آبی ویک روزنامه مچاله شده!
ما شش نفر منتظرت بودیم وتو..نیامدی!
باخود می گفتیم وقتی بیایی هفت نفر می شویم...
امشب...
نیا..
جمع شش نفره مان را بهم نزن..
ما سالهاست شش نفر مانده ایم..
حداقل بگذار من نباشم..
تو بیا..
وبازهم شش نفر بمان!