خانم غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها» جملهای دارد که
حس و حالِ بسیاری از ما است:
«این جماعت غربتم را به نهایت میرسانند.»
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ریسی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
پیشترها اگر میگفتند مجذوب مردی خواهم شد، از ته دل میخندیدم؛ هیچ موجودی را بیرون از خودم نمیدیدم، تا تو ذرهذره آمدی به درونم؛ با هر نبض من میتپی. انگار بزرگت کردهام.
• خانه ادریسیها / غزاله علیزاده
اگر همیشه و در هر موقعیتی با شهامت عمل کنید، میبینید که از جاهایی که انتظارش را ندارید به شما کمک میشود.
- برایان تریسی
آینده متعلق به کسانی است که شایسته اش هستند،
خوب شو، بهتر شو، بهترین باش...
.برایان تریسی
#mim.
✿ کپشن خاص ✿
نمیدونم کدوم بدتره
اینکه از دست داده باشمش یا اینکه بفهمم اصلا
چیزی برای از دست دادن وجود نداشته!
#تریسی_شوالیه
افراد موفق همیشه بهدنبال فرصتی برای کمک به دیگران میگردند؛ ناموفقها قبل از هر کاری از خود میپرسند: "انجام این کار چه سودی برای من دارد؟!"
#برایان_تریسی
زندگی شما نتیجه انتخاب های شما تا این لحظه است
هر جا که هستید و هر کسی که هستید به دلیل انتخاب ها و تصمیم هایی است که تا این لحظه گرفته اید.
هر کاری که انجام می دهید بر اساس ارزش های غالب در آن لحظه است.
حتی هیچ کاری نکردن هم نوعی انتخاب است.
چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستید، کنترل کامل زندگیتان و تمامی آنچه برایتان اتفاق می افتد در دست شماست.
برایان_تریسی
انسان های موفق ، اهداف خیلی صریح و شفافی دارند.
آنها می دانند کیستند و دنبال چیستند.
آن ها اهدافشان را می نویسند و برای بدست آوردنشان برنامه ریزی می کنند.
هدفی که روی کاغذ نوشته نشده است صرفا یک خیال محض است.
منظور از اهداف ،تنها اهداف مالی نیست
هر هدفی که درذهن دارید را بر روی کاغذ حک کنید .
حتی اگر دوست دارید شخصیتی با اعتماد به نفس و به دور از استرس باشید
#برایان_تریسی
به جای تمرکز بر چیزهایی که علاقه ای به آنها ندارید، بر علایقتان تمرکز کنید.
زیبایی ها را در هر چیزی پیدا کنید و به آنها بنگرید.
سختی ها خودشان شما را پیدا میکنند، پس چرا شما برای پیدا کردنشان زمان بگذارید؟؟
برایان تریسی یک نصیحت بسیار معروف دارد:
هیچ وقت٬ هیچ وقت چیزی را که دوست ندارید برایتان اتفاق بیافتد، به زبان نیاورید!!!
چند وقت پیش یه شب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست
نوک دماغم !
یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : علیک ..
گفتم : چیه؟
...
گفت: میخوام نیشت بزنم
گفتم : بیخیال ... این دفه رو کوتا بیا
گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .
گفت : خودتم میدونی که تا بیای بزنی جا خالی دادمو مشتت میخوره وسط دماغت !
....
به نظر حرفش منطقی میومد !
گفتم : خیلی پستی
..ی دفه آهی بلند از ته دلش کشید و ساکت شد ...
گفتم چی شد؟؟
گفت : حاضری ؟
گفتم: تا جوابمو ندی نمیذارم بزنی ...
وقتی اصرارمو دید . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بیا
گفتم کجا؟؟؟
گفت: مگه نمیخای جواب سوالتو بدونی ؟پس هیچ نگوو و دنبالم بیا
...ازجام بلند شدم و باهمدیگه راه افتادیم و رفتیم رفتیم و بازهم رفتیم...
گفت: هنوزم اصرار داری بدونی یا همینجا کارو تموم کنم ؟؟
گفتم : اینهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگیرم ... بریم
یهو یه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: این پشتکارته که
منو کشته !
راستش از شما چه پنهون ،یه جورایی ازش خوشم اومده بود .
به این فکر میکردم که اونقدا هم بچه بدی نیس !
تو این فکرا بودم که یهو گفت : آهااای آق پسر .ریسیدیم !
گفتم : خب
گفت :خب که خب .
گفتم : زهر مااار ..پس جواب سوالم چی شد؟؟
یهو دیدم اشک تو چشماش حلقه زد و سرشو انداخت پایین !
گفتم :چیه ؟
گفت : این سوراخو که میبینی توش زنو بچم زندگی میکنه !
اونشبی که یه پیف پاف خالی کردی تو اتاقت یادت میاد ، لعنتی؟؟
گفتم : آرره .چطور ؟؟
گفت: زن من اونشب اومده بود تو اتاقت . ولی توئه نامرررد با اون زهرماری
که به خوردش دادی اونو افلیج کردی . الان من موندم و 70 ، 80 تا بچه قد و نیم قد و یه زن افلیج !!
اونم به این خاطرکه توئه لعنتی حاضر نبودی یه چیکه ازون خونتو به ما بدی !!
......................................
سکوت سنگینی بینمون برقرار شد !
بغضی تلخ داشت گلومو فشار میداد . راسشو بخاید دیگه طاقت نیووردمو زدم زیر گریه ........
....................
از فردای اونشب ما باهم شدیم عین دوتا دوست خوب .
هرشب میاد پیشمو تا دلش میخاد میذارم خون بخوره .
راستش خودش حد و حدودشو میدونه و هیچوقت سواستفاده نمیکنه !
حال زنشم خدارو شکر روز به روز داره بهتر و بهتر میشه !
تا اینکه دیشب دیدم دوتایی با زنش که یه عصا زیر بغلش داشت
اومدن پیشم ..
جای همگی خالی ..
دوتاییشون نشستن رو دماغم و گفتن : بزنیم ؟؟
منم خندیدمو گفتم :
هرچقد دلتون میخاید بزنید .خوش باشید ...
یعنی تا آخر نشستی خوندی ؟ :))
ای روانی :))