آدمای دروغگو خیلی جالبن؛ وقتی به روشون میاری که فهمیدی داشتن دروغ میگفتن به طرز طلبکارانه ای عصبانی میشن ازت.
ببخشید که فهمیدیم دروغتونو رییس بزرگ!
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی رییس
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
گاهی اوقات، حسرت تکرار یک لحظه،
دیوانه کننده ترین حس دنیاست…
- ژوآن هرییس
Beauty is not in the face, beauty is light in the heart.
زیبایی در چهره نیست، زیبایی نورییست در قلب...
.࿐
من بعضی وقتا خودم هندزفری مو گره میزنم که بفهمه رییس کیه
. کپشن خاص .
ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ، ﮐﺴﯽ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺑﻮﺩ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻝ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻦ، ﮐﺘﺎﺏ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﺻﻄﻼﺣﺎﺕ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺁﺷﻮﺭﯼ ﻣﺪﺍﻡ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ. ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻭ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﺠﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﯿﭻ. ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﺵ ﺑﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ. ﻫﺮﺭﻭﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﺪ. ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﺎﻝ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻟﻐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻣﻌﻨﯽ ﺵ ﻭ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺷﺪﻡ
ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺍﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺎﻧﺪ. ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﻤﻠﺒﺎﻑ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﮔﻪ ﯼ ﻧﻤﺎﺩﯾﻦ ﺳﯿﺎﺳﺖ، ﺣﻔﻆ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺗﺮﮐﯿﺐ ﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﻏﻮﻃﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﻌﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ. ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﯼ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ . ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﺵ ﮔﺬﺷﺘﻢ . ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﺳﺘﺮ ﻣﺪﻝ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺟﺪﯾﺖ، ﺑﺎ ﭘﯿﭻ ﮔﻮﺷﺘﯽ ﺭﯾﺰﯼ، ﺗﻠﻔﻦ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﭽﻪ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﭽﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﺑﺎ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺷﺎﺷﯽ، ﻣﯽ ﭘﻠﮑﯿﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﺭﻫﺎ. ﻣﻨﺘﻬﺎ
ﺯﻥ، ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ﺍﺵ، ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ، ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻏﺰﻝ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ، ﺍﯾﻦ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﻪ، ﮐﯽ ﺍﺯ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻣﯽ
ﮔﺬﺭﻩ؟
ﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﺎﻡ ﭼﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ؟ ﺯﻥ ﻧﺰﺍﺭ ﻭ ﺯﺭﺩ، ﮔﻔﺖ : ﺯﻫﺮﻣﺎﺭ
#غزل_صدر
من از عمد شبا بعد ازمسواک زدن چیزی میخورم تا بفهمن که رییس کیه
درسته که همه وایستادیم، تشویقشون کردیم، گفتیم طوری نیست، ولی چشم هامون پر از اشک بود و پرپر شدیم! خودمونیم رییس کی وقت بردن ما میرسه؟ خسته شدیم از بهترین بازنده بودن..
✿ کپشن خاص ✿
یک سازمانی هم تشکیل شود به اسمِ "سازمانِ کشفِ لذتهای پیشبینی نشده"، شاملِ
معاونتِ "بوسههای بیهوا"،
معاونتِ "تلاقیهایِ ناگهانی نگاه"،
اداره کل "پیچاندن طرهیِ گیسو وقتِ خواندن کتاب"،
اداره کلِ "لمس گودیِ پشت کمر با پشتِ بند انگشتِ شست"،
ستاد "شمارش نفسها بههنگامِ خواب صبح"
و شورایِ عالیِ "داغی چای روی لبهایِ مشتاق"... .
رییس همهیِ واحدهایش هم ، "تو"
#حسین_وحدانی
من بچم یا شوهرم بادمجون دوست نداشته باشه هفت روز هفته غذای بادمجون دار درست میکنم بفهمن رییس کیه
اگه تو هم مث من همه عکسات سلفی بود و کسیو نداشتی ازت پرتره بگیره،
اگه تو هم مث من عاشق موسیقی بودی و گیتارت سه چهار سال خاک خورده بود و جورش جور نشده بود یه کلاس گیتار بری،
اگه تو هم مث من مینوشتی و کسایی که بیشترین وقتتو باهاشون میگذروندی اصن در جریان نبودن که تو دست به قلمی چه برسه بخوان کاراتو دنبال کنن و تشویقت کنن،
اگه تو هم مث من ذهنت پیش کتابایی که قراره بنویسی بود و مجبور بودی فقط توی دورهمیایی شرکت کنی که بین خانوما بحث یا راجع به مد و لباس و آرایشه یا راجع به تئوری های شوهرداری و بچه داری و بین آقایون یا راجع به فوتباله یا روحانی و احمدی نژاد و رییس جمهور احتمالی آینده،
اگه تو هم مث من سالها عاشق بودی و خیلی از اطرافیانت که مامانشون براشون همسر پیدا کرده عشقِ خودشونو با عشقِ تو مقایسه میکردن،
اگه تو هم مث من قبلهت دلت بود و دورت آدمایی بودن که اصول دینشون احکام و حجاب بود،
اگه تو هم مث من تنهایی میرفتی کافه چایی دارچینی میخوردی و خودت برا خودت شعر میخوندی و با خودت درمورد دغدغه هات حرف میزدی
میفهمیدی من چرا انقدر خستهم
میفهمیدی چرا حوصله زندگی ندارم
میفهمیدی چرا انقد به مهمونیا و دورهمیا اکراه دارم
شاید اگه تو هم مث من بودی و شبیه آدمای دور و برت نبودی میفهمیدی چرا نوشتههام و چهرهم مُسِن تر از شناسناممان!
#مانگ_میرزایی