آدمیــــــــــــزادست دیگـــــــر
گاهی دلش میخواهـد ...
بی حوصلهـ باشد ...
گاهی خوشحــــــــــال ...گاهی ناراحـــــــــــت ...
گاهی عــــاشق ...
گاهی دل گرقتـــــــهـ ...
گاهی با حال بد ...
حالی که نهـ خودش و نهـ دیگرانش بداننــد چرا خوب نیست ...
و قضـــــــــاوت نابه جا کننــــــد دیگرانش ...
آدمیزادســــــــت دیگر
گاهی دلش می شکند ... !!! ...
گاهی محتاج یک شانهـ برای گریهـ میشود ...
تا ببارد هرچهـ را که دست تقــــــــدیر به دستـــــــش داده ...
آدمیــــــــــــزادست دیگــــــــــر ...
گاهی خوب گاهی بد ...!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زادست
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آدمیزادست و عشق و دل بــه هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن آدم ست و اشتباه
سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند
" دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه "
{ حامد عسكری }
زنگ زدم خونه خواهرم،بچه خواهرم گوشي روبرداشت.
گفتم:سلام،بگومامانت صحبت کنه.
گفت:نميشه،داله گليه مي تونه
گفتم:بابات کجاست؟
گفت:دم دله،داله با آقا پليسه صحبت مي تونه.
گفتم:داداش علي کو؟
گفت:اونم لفته بيمالستانالو بگلده.
.درحالي که داشتم ازشدت نگراني سکته مي کردم،
بلندگفتم:مگه چي شده؟
گفت:من گم شدم.
گفتم:مگه الان کجايي؟
گفت:زيل تخت.... -_-
ستون سراغ دارین؟! :| :|
خدایی خواهر زادست ما داریم؟ :|
به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم
رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:
منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت
جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:
تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال 3 رو دیدی؟ کور که نیستی
در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:
چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین
بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:
جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
(سوسانو) هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!
و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:
و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!
و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان!