دوست داشتنِ تو
بذری ست که هیچ گاه
هیچ زارعی قادر نیست
مطابق آن را در جهانم بکارَد.️🫂
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زارعی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آغوش وحشی اَت را دوست دارم
تو که باشی
شب از نفس می اُفتَد..
#ژاله_زارعی
.
خوب مـن
ایـن دل فقـط
دیوانـه و درگیـرِ تـوست ..️
#هانا_زارعی
.
لحظهای بنشین...!
خودم دورت بگردم حظ کنی
نقطه از حیرانی پرگار لذت میبرد
#محمد_زارعی_تجره
دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بینالمللی "دستهای کوچک دعا" است.
خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد!
(الناز جهانگیری / 10 ساله)
ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم!
(شاهین روحی / 11 ساله)
آرزو دارم سر آمپولها نرم باشد!
(تاده نظربیگیان / ۵ ساله)
خدای مهربانم! من در سال جدید از شما میخواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی!
(نسیم حبیبی / ۷ ساله)
ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا میکنم.
از تو میخواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاهها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را میخواهم میگوید بازار آرایشگاه خوب نیست!
(فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)
خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی!
(سوسن خاطری / 9 ساله)
آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدیهایی را که من جمع میکنم از من میگیرند و به بچه آنهایی میدهند که به من عیدی میدهند!
(سحر آذریان / ۹ ساله)
بسم الله الرحمن الرحیم.
خدایا!
از تو میخواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه میخورد و میگوید کی کارت پایان خدمت میگیری؟
(حسن / 8 ساله)
خدایا! کاری کن وقتی آدمها میخوان دروغ بگن یادشون بره!
(پویا گلپر / 10 ساله)
خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا میکنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی!
(پیمان زارعی / 10 ساله)
خدایا! یک برادر تپل به من بده!!
(زهره صبورنژاد / 7 ساله)
خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو میخواهم که به پدر و مادر همه بچههای تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکسجید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانهیمان مانند بچههای سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم...
(مهسا فرجی / 11 ساله)
دلم میخواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژلهای بزنم!
(روشنک روزبهانی / 8 ساله)
خدایا! تمام بچههای کلاسمان زن داداش دارند از تو میخواهم مرا زن داداش بدهی!
(شایان نوری / 9 ساله)
خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و خانم معلممان هم مرا بوس کند
(امیرحسام سلیمی / 6 ساله)
خدیا! دعا میکنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند!
(فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)
ای خدا! من بعضی وقتها یادم میرود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود!
(شقایق شوقی / 9 ساله)
خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد با مامان و کیف صبحانه برگرديم خانه. پاهای من هم یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی میخوان دعامیکنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود!
(باران خوارزمیان / 4 ساله)
خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده!
(محمد حسین اوستادی / 7 ساله)
خدایا! من دعا میکنم که گاو باشم! و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم!
(سالار یوسفی / 11 ساله)
خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمیخواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا ميکنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم!
(نیشتمان وازه / 10 ساله)
خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونهها را میزدیم و فرار میکردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمیکنم!
(هدیه مصدری / 12 ساله)
خدایا! دست شما درد نکند
ما شما را خیلی دوست داریم!
(مینا امیری / 8 ساله)
.
در اندک من
تویی فراوان...
.
#عباس_زارعی
و امروزعصررجحان زر و سیم بر انسانیت آزادگی،عصری که در ورای قرن ها با احوالی نابسامان و مشوش بابازی بشر به اصطلاح متمدن معاصر به عنوان صفحه ای از تاریخ روی پرده اجراست.
عصری که عده ای زیر نقاب آزادی خواهان به شرافت وکمال و فرهنگ و انسانیت انسان ها یورش برده و حیات حیوانی را سرلوحه ی زندگی انسان ها قرار داده و با پیوند علم و شر و شعار حقوق بشر درپی تحمیل خواسته های نفسانی خود بر مردم و دستیابی به امیال حیوانی خود هستند.
عصر فراموشی آرمان های راستین انسانی و به عاریت گرفتن صفات حیوانی...
آری همان عصردرندگی و درنده خویی،برهنگی و شهوت.
عصردلسوزی به فلان جاندار درحال انقراض در قله های قاف و کاف ونظاره انقراض نسل انسانها زیر رگبارتوپ و ترکش و سوءتغذیه.
عصرخواب کبک های سفیدپر و سربه زیربرف درحوالی سرزمین فکرهای بیدار.
عصرانگ های نابجا و ناحق به حامیان شرافت و کمال انسانی و منزوی کردن آنها.
و اسف بارتر ازهمه دیدن مردمی است که ازعلم و تمدن،فرهنگ و آزادی دم میزنند اما زیر یوغ ظلم و ستم کمر خم کرده و مانند چهارپایان افسار به دست درخدمت تحصیل غرایز وقیحانه آن ظالمان اند.
آری عصرغرق کردن انسانها در گرداب شهوات و سرگرم کردن آنها به امیال حیوانی با هدف غفلت از انسانیت وکمال برای حصول اهداف شوم قدرت طلبانه اشان.
و چه خوب است که ما مردم سرزمین فکرهای بیداردر این ظلمت مبهم باآگاهی و روشن بینی هرکدام چراغ هدایتی برای گمراهان و فریادی برای بیداری خفتگان باشیم و برای رهایی آرمان های انسانی اسیردرچنگال مرگ قدمی برداریم.
علی زارعی (رهگذر)
ای انسان درعصرمعراج پولادواصطکاک فلزات و در ازدحام صداهای گونه گون عصرماشین مواظب باش که درسطح سیمانی قرن خدایت رافراموش و انسانیتت راگم نکنی ( علی زارعی)
خداجونم...
نمیدونم...دراین دنیای آشفته
چه بنویسم چه بخونم
فقط میگم چه مجنونم چه دلخونم
خداجونم...
شدم خسته
ازاین دنیای پایسته
ازاین تکرار
ازاین غم های پیوسته
خداجونم
بگیردستم که من مستم
زهجریاربشکستم
خداجونم عزیزمن
بکن مارابه دلبروصل
که تا در عصرنسیان نبازیم اصل
خداجونم
ببین این دل چه کاردارد
دراین دنیای آشفته
میون مردمی خفته
هوای یاردارد
خداجونم
تو ای زیباترین عشقم
رسا آن منجی مارا
آن دلبرشیرین،یاردلارا را
که بامقدم پاکش
به دنیا بازگرداند صفارا
خداجونم...
رسان یارضعیفان را
رفیق بی رفیقان را
که رهگذر پریشون است
دراین دنیا چه حیرون است
علی زارعی(رهگذر)
آن روز که بود
چشمام خیره به تو
پیک بودند که بگن
دل زنجیره به دل تو
به امید آنکه شاید
نیم نگاهی به نگاهم بنگاهی
که میان تشویش زمانه
شایدازدل پردردم
کسرگردد آهی
وتسکین گردداندازه پرکاهی
اماچون که چشمات دیگر
نداشت عادت دیدن فقرا را
رنگ تکراری سادگی وصدق و صفارا
گشت آنهاهمه خیالاتی واهی
شدآن همه آرزو محکوم به تباهی
راست گفته بود شاعر
برای آنکه اطرافت گرددشلوغ
چراغ دوستی ات همیشه باشد پرفروغ
بایدرنگ گیری از رنگ های رنگین کمانی مملو از
رنگ های بدجنسی وخیانت ودروغ
حال آن غریبه ترین آشنات
گشت مدفون زیر حجم خاطرات
ماند درنقطه پایان آن راه
که هرگز نگشت آغاز
یا به زبانی دیگر
مثل سردرگمی واژه های واژگون "آغاز در پایان"و"پایان درآغاز"
گشت متحیر که آغاز راه است یا پایان
حال نه پایرفتن مانده است
نه پذیرش رکود و ماندن
"همچنان در تقلای برداشتن قدمی"
اما...
شکستگی پروبال
درنخستین تجربه پرواز
حاصلش مرگ امید و انگیزه است
وترس از آغاز
برای تفریق ازمردگان
هچنان درحال دست پازدنم
اما خسته وبی رمق...
علی زارعی(رهگذر)