من به تنهایی
به امنیتِ بی‌ وقفه ی درب‌های بسته
به ابعادِ آشنای این خانه
به زانوانِ خودم ، معتادم

حقیقت دارد
سایه‌ها نمی‌‌دانند
در بی‌ نهایت شب
چه معمایی ‌ست
خیالِ روشنِ یک پنجره ...
.
.
" نيكى فيروزكوهى "