جدید کسری زاهدی.
هرگز نفروشم به تمام دنیا
دردی که از این عشق به جان دارم..
ای ماه ترین از غمت من اواره ترینم
من پرسه زدم با غم تو کوچه به کوچه
شاید که اخر تورا اخر این راه ببینم
..
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زاهدی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
- موهایت را ،
هر کسی میتواند ببافد
اما ، روزی خواهی فهمید
دیگر ، هیچ کس مثلِ من
با موهایت ، شعر نخواهد بافت!
#مصطفی_زاهدی
.حکایت
زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت:
اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا
می کنم خرت سنگ بشود.....
آسیابان گفت:
تو که چنین مستجاب الدعوه
هستی دعا کن گندمت آرد
مستم باخیالت
ببین اگر خودت بودی
چه غوغایی می شد...
(مهسا زاهدی)
در پیش چشم همه
برای من
دست نیافتنی بودی
حرفی نیست ...
اما
لااقل بی انصاف
در پیش چشم من
برای همه
دم دستی نباش ... .
(مصطفی زاهدی)
من خود تنهایی را انتخاب کرده ام !
تنهایی نزدیکترین فاصله ی من تا من است !
تنهاییم نه از آنروست
که در انتظار کسی به سر می برم و تاب می آورمَش ، نه !
من تنها
اعتمادم را از دست داده ام !
{ مصطفی زاهدی }
زاهدی گوید:جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.
اول؛ مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت. به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کردهای؟
سوم؛ کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم: این روشنایی را از کجا آوردهای؟
کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم؛ زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم: اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شدهام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟