ترک یاری کردی و
من همچنان یارم تورا
دشمن جانی و
ازجان دوستتردارم تو را ...
گر به صـد خار جفا
آزردهسازی خاطرم
خاطــر نازک به برگ گـل نیازارم تو را ...
"هلالی جغتایی"
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زجان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ترک یاری کردی و
من همچنان یارم تورا
دشمن جانی و
ازجان دوستتردارم تو را ...
گر به صـد خار جفا
آزردهسازی خاطرم
خاطــر نازک به برگ گـل نیازارم تو را ...
"هلالی جغتایی"
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میــان لاله و گـــل آشیـــانـــی داشتم
گــرد آن شمع طرب می سوختـم پروانه وار
پــای آن ســـرو روان اشـــک روانـــی داشتــم
آتشـم بر جــان ولی از شکــوه لب خاموش بود
عشــق را از اشــک حســرت ترجمــانی داشتــم
چــون سرشک از شــوق بــودم خاکــبوس در گــهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خــزان با ســـرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمیــن با مــاه و پرویــن آسمــانی داشتــم
درد بــی عشقــي زجانــم بـرده طاقت ورنه من
داشــتــــــم آرام تــا آرام جــــانـــــی داشــــتـــــم
بلبــل طبعــم «رهی» باشـــد زتنهـــایی خمــــوش
نـغــمـــههــا بـــودی مــــرا تـــا هــم زبانـــی داشتــــم
رهی معیری
امام حسین (ع) هرچیزی که داشت برای خداوند درطبق اخلاص گذاشت..خانواده،جان ومال...وچه چیزی ازجان فرزند شش ماهه مهمتر؟؟چه کسی ازعلی اکبرش..ازعباسش...عزیزتر؟؟؟
مولای ما جاودانه شد.خداوند جاودانگیش را به او داد...نامش تا دنیا دنیاست برسر زبانها جاریست..
شعور وشور درعزاداری امام حسین مهمترین مسئله است.
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ ! ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻫﻤﯿﻦ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻫﺎ
“ﻋﺰﯾﺰﻡ” ﻫﺎ “ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ” ﻫﺎ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ !
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺳﺮﺵ ﮐﻼﻩ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐ …
ﻧﻪ ﻻﯾﻖ ﻋﺸﻘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ !
بعضی ها غذایشان شده روح خواری!!
روح دیگران را می خورند...ودرآخر..پوزخندی می زنند...به صداقتت...به راستی ات...به سادگی ات...
وتو تمام مدت ناخنهایت را می جوی...واحساس میکنی هرلحظه چقدر ازجانت کاسته می شود...
بعضی ها عادتشان شده روح خواری..!!
ببار ای ابر ِ می اندود ِ من مستانه ــَم کن
بسوز اندیشه را از بیخ و بن، دیووانه ــَم کن
چو رودی بر روانم شو روان اِی دولت ِ شعر
بکَـن تن را زمن من را زجان، جانانه ــَم کن