شیخ شِبلی عارف معروف، به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند.
در آن مسجد كودكان درس می خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود.
دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند.
یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری
در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك. پسر فقیر از او حلوا میخواست.
آن كودك می گفت: اگر خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن.
آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می كرد و حلوا می گرفت.
شبلی در آنان می نگریست و می گریست. كسی از او پرسید:
ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده ای؟
شبلی گفت: نگاه كنید كه طمع كاری به مردم چه رسانَد ...؟
اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت می كرد و طمع از حلوای او برمی داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد.
"کشکول
شیخ بهائی"
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زنبیل
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
زنان
با لبخندهای فصیح شان می گذرند
با زنبیل هایشان
که انباشته از بوی زندگی ست
و دست کودکانی که هروله می روند
در دست های بزرگشان
آرام و خسته می گذرند
تا خیس شان کند آواز بارانی
که از گوشه ی مهربانی ابری
چکیدن گرفته است
تا رؤیاهای گمشده شان را
مخفیانه بگریند
پشت سر یه مرد موفق یه زن زیبا هست
پشت سر یه زن زیبا یه مرد توانمنده
پشت سر یه مرد توانمند یه زن سن بالا
و پشت سر زن سن بالا یک پسر باهوش
و پشت سر پسر باهوش من هستم :|
پشت سر منم یکی زنبیل گذاشته رفته . . .
ببخشید تو صف نون سنگکی ام حوصلم سر رفته
گفتم دوستان رو معرفی کنم خدمتتون :D
پشت سر یه مرد موفق یه زن خوشکل هست، پشت سر زن خوشکل یه مرد توانمنده، پشت سر مرد توانمند یه زن سن بالا و پشت سر زن سن بالا یه دختر زیبا روی هست، پشت سر دختر زیبا روی من هستم، پشت سر من هم یکی زنبیل گذاشته رفته...
.
.
.
.
.
ببخشید تو صف نون سنگکی ام حوصله ام سر رفته بود گفتم دوستان رو معرفی کنم خدمتتون.
به بابام میگم خوب ماهی ۴۰هزار تومن یارانه ی منو میخوری به روی خودتم نمیاریااااا
برگشته میگه حاضرم ماهی 400 تومن بدم ریختتو نبینم !!!
فک کنم منو توی زنبیل از روی آب رودخونه برداشتن ....
باباست ما داریم؟
دیشب کسی مزاحم خواب شما نبود؟
آیا زنـــی غریبه در این کوچــه ها نبود؟
آن دختری کــه چند شب پیش دیده اید
دمپایی اش ـ تو را به خدا ـ تا به تا نبود؟
یک چادر سیاه کشی روی سر نداشت؟
سر به هوا و ساده و بی دست و پا نبود؟
یک هفته پیش گـم شده آقا! و من چقدر
گشتم، ولی نشانی از او هیچ جا نبود
زنبیل داشت، در صـف نان ایستاده بود
یک مشت پول خرد … نــه آقا گدا نبود!
یک خرده گیج بود ولی نه…فرار نه
اصلاً بـــــه فکر حادثه و ماجرا نبود
عکسش؟ درست شبیه خودم بود،مثل من
هـــم اسم من، ولحظه ای از من جدا نبود
یک دختر دهاتـــی تنها کـــه لهجه اش
شیرین و ساده بود ، ولی مثل ما نبود
آقا! مرا دقیق ببین ، این نگاه خیس
یا این قیـافـــه در نظرت آشنا نبود ؟
دیشب صدای گریه ی یک زن شبیه من
در پشت در مزاحـــــم خواب شما نبود؟
الان وضعیت طوری شده که حتی واسه یه دقیقه ام میخوای از بغلِ مخاطب خاصت بیای بیرون باید زنبیل بزاری جای خودت!!!!
مادرم ،پیامبری بود
با یک زنبیل پر از معجزه
یادم هست در اولین سوز زمستانی
النگویش را به بخاری تبدیل کرد.