"دقت شود "
آنچه در میدان عبادت روی آن حساب می کنند ، و عبودیتِ آن را عبودیت به شمار می آورند ، دل است .
عبادت دل ، اصلِ عبادت ، و اصلِ عبادت ، عبادت ِ دل است ، و عبادتهای دیگر ، یعنی عبادتهای اعضاء و جوارح ، و مشاعر و قوای روحی ، وقتی عبادت به حساب می آید که از « عبادتِ دل » نشأت بگیرد ، و متفرّع بر آن و به تعبیری جلوه ها و ظهورات آن باشد .
خالق دل که نظر بر دل دارد ،
و می داند چگونه دل را تطهیر، و چگونه آن را متأدّب به آدابِ لازم بکند ، تکالیف و وظایفی قرار داده است که با التزام انسان به آنها ، دل آن چنان که باید ، پاک گشته و آدابِ لازم را کسب می کند ، و صلاحیّت آن را می یابد که به جوار حضرت معبود راه یافته و شاهد وجه کریم او باشد ،
و مبتهج به لذت شهود ...
تکالیفی که نفس و بدن را به سختیها می اندازد ، و به طورکلی ریاضتها و سختیهایی که در تکالیف عبودی در مراتب مختلف وجود دارد ، همه برای تطهیر دل و تأدیب آن است ....
"عارف ِ واصل حضرت آیت الله شجاعی زنجانی (ره)"
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زنجانی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
' لطفا با دقت بخوانید '
اگر تابشِ نــورِ وجه حــق
از موجود گرفته شود، خودِ آن موجود، جــز یک قالب ظلمانی مُوحِش نیست.
و آنچــه دل انسـان با آن وحــدت یافتــه
و دربنـــد آن افتـاده و در آن سو به ظهــور رسیده، و موجب عـذاب و حـرمان می گردد، همین قـالب ظلمانــی مُوحـش است.
در این بین اشتباه بخصوصی پیش می آید و دل به لحاظ مشاهده انــوار وجـه حـقّ در موجود،
بر اســـاس انجــذاب فطـــری خود بر وجـــه حـقّ و بر انــوار وجــه او،
خوشـی و آرامش و راحت خــود را در آن موجــود می بینـد
و مطلوب خود را در آن می یــابد،
و فکــر می کند خودِ آن موجود واجــد و صاحب آن جمـال و کمال است، و طبعـا بسوی آن کشیـده می شود،
غـــــافـل از اینکه آنچــه او می خواهد، و آنچــه او را مجــذوب می کند، تابش انــوار وجـه حــــــــقّ در آن موجود است، نه کمـال خود آن موجود؛
غــافـل از اینکه ایــــن تابش کنــار خواهد رفت و در آن صورت، دل خواهد ماند و قالب ظلمانــی و مُــوحش آن موجود،
در حالــی که دل در بنـــد و اسارت آن قرار گرفته است و دیگر نه به اصل نــور راهی دارد، و نه از تابشهـــای آن بهـــــره مند است...
«حضرت آیت الله شیخ محمد شجاعی زنجانی (ره) »
' لطفا با دقت بخوانید '
اگر تابشِ نــورِ وجه حــق
از موجود گرفته شود، خودِ آن موجود، جــز یک قالب ظلمانی مُوحِش نیست.
و آنچــه دل انسـان با آن وحــدت یافتــه
و دربنـــد آن افتـاده و در آن سو به ظهــور رسیده، و موجب عـذاب و حـرمان می گردد، همین قـالب ظلمانــی مُوحـش است.
در این بین اشتباه بخصوصی پیش می آید و دل به لحاظ مشاهده انــوار وجـه حـقّ در موجود،
بر اســـاس انجــذاب فطـــری خود بر وجـــه حـقّ و بر انــوار وجــه او،
خوشـی و آرامش و راحت خــود را در آن موجــود می بینـد
و مطلوب خود را در آن می یــابد،
و فکــر می کند خودِ آن موجود واجــد و صاحب آن جمـال و کمال است، و طبعـا بسوی آن کشیـده می شود،
غـــــافـل از اینکه آنچــه او می خواهد، و آنچــه او را مجــذوب می کند، تابش انــوار وجـه حــــــــقّ در آن موجود است، نه کمـال خود آن موجود؛
غــافـل از اینکه ایــــن تابش کنــار خواهد رفت و در آن صورت، دل خواهد ماند و قالب ظلمانــی و مُــوحش آن موجود،
در حالــی که دل در بنـــد و اسارت آن قرار گرفته است و دیگر نه به اصل نــور راهی دارد، و نه از تابشهـــای آن بهـــــره مند است...
«حضرت آیت الله شیخ محمد شجاعی زنجانی (ره) »
"با دقت خوانده شود "
دنیا یک چیز غلط انداز است؛
هرکس خودش را به آب بزند، سر از آتش در می آورد
و هرکس خودش را به آتش بزند، سر از آب ...
آتشش آب است؛ آبش آتش ..
همه هم تشنه آب هستند؛ آنکه آب می نماید، آتش است و برعکس..
آب،
آب است یک مدتی،
و آتش هم
آتش است یک مدتی؛
ولی بطن آب، آتش است و بطن آتش هم آب است...
یک تعبیر اینکه
به ابراهیم (ع) گفته شد خودش را به آتش بزند که
« نترس که آتش نیست »
یک تعبیر دیگر آنکه
فرعون خودش را به آب زد و هلاک...
"عارف واصل حضرت آیت الله محمد شجاعی زنجانی (ره)"
الان اوضاع جوریه که
تنها پشتوانه یه مالیم
.
.
.
اون 130هزار تومنیه که هر ایرانی از بابک زنجانی طلب داره...
هم دست با چاقوی زنجانی ست چشمت
یک قاتل بالفطره جانی ست چشمت
مغرور و وحشی ، گرچه بی رحمانه زیباست
یک جفت لات چاله میدانی ست چشمت ..
{ فواد میر شاه ولد }
با ابرها چه غصهی پنهانیست؟
این عصرِ چندشنبهی بارانیست؟
وقتی که میبُریم مدام از هم
این عشق نیست، چاقوی زنجانیست