Never be a prisoner of your past, it was a lesson not a life sentence
هرگز زندونی گذشته ات نباش، این یه درس بود نه یه حبس ابدی
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زندونی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
. ایده بیو سرد :
I have one mind and a hundred thoughts about you...
یک ذهنم و صد خیال مشغول به تو ...
𝐦𝐚𝐲 𝐰𝐞 𝐧𝐨𝐭 𝐛𝐞 𝐬𝐨 𝐭𝐡𝐚𝐭 𝐭𝐡𝐞𝐲 𝐚𝐩𝐩𝐫𝐞𝐜𝐢𝐚𝐭𝐞 𝐢𝐭...
باشد که نباشیم تا قدر بدانند...
The most beautiful part of life was where it was not our part!
قشنگترین قسمت زندگی همونجایی بود که قسمت ما نبود!
I became a prisoner of my dark room..!
زندونی اتاق تاریکم شدم..!
.࿐
Never be a prisoner of your past, it was a lesson not a life sentence.
هرگز زندونی گذشتت نباش،
این یه درس بود نه یه حبس ابدی...
.࿐
وقتی از یک رابطه ی اشتباه میای بیرون تازه میفهمی خودتو با دست خودت تو قفس زندونی کرده بودی...
اینکه "بقیه مردم در مورد آدم چه فکری می کنن" بزرگترین زندونیه که آدما توش هستن.
. .
یا تو زیباتر شدی
یا چشام بارونیه
این قفس بازه ولی
قلب ِ من زندونیه
عاشقت میشم دوباره
عاشق اونی که نیست
تو روزی برمیگردی
از خیابونی که نیست
باشم و عاشق نباشم
کار آسونی که نیست
باید هرشب پرده بندازم
روی رازی که نیست
تو منو به بند کشیدی
توی زندونی که نیست
عاشقت میشم دوباره
عاشق اونی که نیست
نفس -مهدی یراحی
نه رد می شی، نه می مونی تبت بدجور واگیره
منو با دست کی کُشتی که پای هردومون گیره
منو کُشتی و آزادی نه زندونی نه تبعیدی
میون ما دو تا مجرم به کی حبس ابد می دی
داری گم می کنی راه و امیدی نیست پیدا شیم
من این دستا رو می بوسم بذار همدست هم باشیم
یه عمره زیر این سقفیم تو رو با من همه دیدن
بری هر جای این دنیا بهت شک می کنن بی من
تو تا وقتی که اینجایی به رفتن اعتقادی نیست
"خودت باید ازم رد شی به من هیچ اعتمادی نیست"
عذاب با تو سر کردن برای من یه تسکینه
تو چی می فهمی از من که عذابم با تو شیرینه ..
93/1/5..
همیشه عاشق دلی باش که اگه زندونی دلت شد، وقتی در قفسو باز کردی پرواز نکنه!
بچه که بودم یه بار مامانم خواست منو تنبیه مدرن کنه
منو تو انباری زندونی کرد،
منم اون تو شروع کردم به آواز خواندن با صدای بلند
یهو دیدم در باز شد،
مامانم با لولۀ جاروبرقی اومد دوباره و تنبیه سنتی کرد!