من خوبم. حتی اگر سرشار از غمم باشم بازم خوبم. اینقدر این مدت درگیر غم و ناراحتی بودم که دلم نمیخواد تا اطلاعثانوی به هیچکدوم از غمهام توجه کنم. میخوام کمی روی خواستههای زندگیم متمرکز باشم، حتی اگر به نظر میاد دارم غم بزرگی رو توی قلبم پنهان میکنم.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زندگیَم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
در زندگیمان از جایی به بعد
به همهچیز و همهکس بیاعتنا میشویم.
دیگر نه از کسی میرنجیم
و نه به عشق کسی دل میبندیم…
یا با هم و برای هم بمیریم، یا با هم و برای هم زندگی کنیم. هر کجا از زندگیم که خلاصهشده در تو باشه رو دوست دارم.
میگفت: "هیچوقت توی زندگیم، آدمهای بزرگی رو ندیدم که گذشتهی سالمی داشته باشن. آدمها وقتی بزرگ میشن که گذشتهی سختی رو پشتسر گذاشته باشن."
اگه میتونستم، زندگیم رو بهت میدادم تا دوباره زندگی کنی. یه جور دیگه. اینبار اونطوری که خودت میخوای. طوری که برای تو شایسته و مناسبه. نه چیزی که الان، اینشکلی بهش مجبوری.
بیشترین چیزی که دلم میخواد به آدمها ببخشم؛ احساس امنیته. نعمتی که از وقتی به خودم اومدم، دیدم همیشه، توو هر سنی؛ کم داشتمش. دیدم همیشه درد جای خالیش داخل زندگیم، داره تنم رو ذرهذره میسوزونه.
تغییر در ارکان زندگیم رو دارم حس میکنم. به طور پیشفرض وجودم همیشه با تغییر میجنگه و میره تو لاک افسردگی و یأس و مثل مار توی خودش میپیچه؛ ماری که از روی بیپناهی نیش میزنه و زهرش خاطرات شیرین و آزاد گذشتهست. اما جنگ من، جنگیدن با جنگیه که وجودم در برابر تغییر راه میندازه؛ جنگیدن با این مار، اما نه با خودش به قصد نابودیش، بلکه جنگیدن با زهر شیرینش. این مار با تمام نیشها و دردها باید زنده بمونه چون در حال پوست انداختن و شروع یه دورهٔ جدیده.
به مرور فهمیدم که هر چیزی که واقعاً متعلق به من باشه، بدون تلاش و اصرار جاش رو توی زندگیم پیدا میکنه. فهمیدم که خیلی جاها «نه» گفتن به دیگران، یه «بله» گفتن به خودم و ارزشهامه. فهمیدم که زندگی خیلی کوتاهه؛ باید وقتم رو صرف کسایی کنم که منو همینطور که هستم میپذیرن.
خودم رو به در و دیوار میکوبم تا به طور ناخودآگاه حتی یکذره هم شباهتی با شخصیت منزجر کنندهی آدمهایی که یه روز توو زندگیم بودن؛ نداشته باشم. لطفا لطفا لطفا. نمیخوام حتی قطرهای از طرز وجودیتشون تصادفاً بین تار و پودم جا مونده باشه.
هر کدام از ما آدمها در یک برهه ای از زندگیمون درگیر آدمهای اشتباهی شدیم...
نابینا و ناشنوا شدیم...
گفتند و گوش نکردیم...
راه درست را پیش پایمان گذاشتند و بدترین مسیر رو انتخاب کردیم...
پافشاری کردیم روی آدمِ اشتباهِ زندگیِمان...
زمین خوردیم و از سر خجالت بلند نشدیم...
خوابیدیم و زار زار گریه کردیم....
کافی نیست اینهمه غصه خوردن؟
بلند شید،خودتان را بتکانید و ثابت کنید تغییر کرده اید...
باور کنید هیچ کس بعد از رفتنِ کسی نمُرده...