هم قفس وا می کند هم پر و بالم می دهد
هم برای پرکشیدن شور و حالم می دهد
فرصتی تازه برای دل فراهم می کند
وسعتی تازه به آفاق خیالم می دهد
در هوای نو شدن مثل نسیم کوچه باغ
ازشمیم عشق احساسی زلالم می دهد
می نشیند رو به روی دل به لبخندی ملیح
پاسخی در خور به لب های سؤالم می دهد
این دل پژمرده را باغی شکوفا می کند
باز می رویاندم حس کمالم می دهد
بعد عمری رنج فرهادی کشیدن های دل
مژده ی شیرین ایام وصالم می دهد
دفتر عشق مرا یک روز امضاء می کند
نقطه ی پایان به رنج ماه و سالم می دهد!
رحیمی رامهرمزی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سؤالم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
زندگے واسہء کسے دل نمےسوزونہ،
منتظر نمےشینہ ببینہ حرف دلت چیہ طبق خواستت جلو بره!
زندگے خمیر نیست کہ
تو دستات هر جور خواستے شکلش بدے،
زندگے چہ بخواے، چہ نخواے تو رو راهے مےکنہ!
یہ جادهء دو طرفہ نشونت مےده،
اینجا دیگہ میل خودتہ کہ
از کدوم راه برے!
اما هر دو راه انقدر سراشیبے داره،
انقدر پستے بلندے داره کہ بعد یکم راه رفتن مےفہمے هر دوش یکیہ!
دوتا راه باریڪ کہ بہ یہ شاهراه مےرسہ!
شاهراهِ تحمل...
مےتونے وسط راه انقدر گریہ کنے،
انقدر دست و پا بزنے کہ وقتے رسیدے بہ مقصد نشون بدے چقدر بےاراده بودے،
مےتونےام مثل یہ سنگ سفت و محکم باشے!
ببین زندگے سخت مےگیره کہ تو پختہ بشے، امتحاناے آبکے رو کہ همہ بیست مےشن!
زندگے معلم سختگیریہ، اما تو
اون دانش آموزے باش کہ حتے یڪ سؤالم بےجواب نمےزاره...
سؤال زندگے اینہ:
تحمل آزارایے کہ قراره ببینے دارے؟
پس محکم جوابشو بده و بگو
تو همون طوفانے هستے کہ
جلوے هیچ بادے کم نمیارے!
دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بینالمللی "دستهای کوچک دعا" است.
خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد!
(الناز جهانگیری / 10 ساله)
ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم!
(شاهین روحی / 11 ساله)
آرزو دارم سر آمپولها نرم باشد!
(تاده نظربیگیان / ۵ ساله)
خدای مهربانم! من در سال جدید از شما میخواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی!
(نسیم حبیبی / ۷ ساله)
ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا میکنم.
از تو میخواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاهها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را میخواهم میگوید بازار آرایشگاه خوب نیست!
(فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)
خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی!
(سوسن خاطری / 9 ساله)
آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدیهایی را که من جمع میکنم از من میگیرند و به بچه آنهایی میدهند که به من عیدی میدهند!
(سحر آذریان / ۹ ساله)
بسم الله الرحمن الرحیم.
خدایا!
از تو میخواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه میخورد و میگوید کی کارت پایان خدمت میگیری؟
(حسن / 8 ساله)
خدایا! کاری کن وقتی آدمها میخوان دروغ بگن یادشون بره!
(پویا گلپر / 10 ساله)
خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا میکنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی!
(پیمان زارعی / 10 ساله)
خدایا! یک برادر تپل به من بده!!
(زهره صبورنژاد / 7 ساله)
خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو میخواهم که به پدر و مادر همه بچههای تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکسجید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانهیمان مانند بچههای سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم...
(مهسا فرجی / 11 ساله)
دلم میخواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژلهای بزنم!
(روشنک روزبهانی / 8 ساله)
خدایا! تمام بچههای کلاسمان زن داداش دارند از تو میخواهم مرا زن داداش بدهی!
(شایان نوری / 9 ساله)
خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و خانم معلممان هم مرا بوس کند
(امیرحسام سلیمی / 6 ساله)
خدیا! دعا میکنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند!
(فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)
ای خدا! من بعضی وقتها یادم میرود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود!
(شقایق شوقی / 9 ساله)
خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد با مامان و کیف صبحانه برگرديم خانه. پاهای من هم یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی میخوان دعامیکنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود!
(باران خوارزمیان / 4 ساله)
خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده!
(محمد حسین اوستادی / 7 ساله)
خدایا! من دعا میکنم که گاو باشم! و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم!
(سالار یوسفی / 11 ساله)
خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمیخواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا ميکنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم!
(نیشتمان وازه / 10 ساله)
خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونهها را میزدیم و فرار میکردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمیکنم!
(هدیه مصدری / 12 ساله)
خدایا! دست شما درد نکند
ما شما را خیلی دوست داریم!
(مینا امیری / 8 ساله)
نمىدانید؛
واقعاً نمىدانید چه لــذتى دارد وقتى سیاهى چادرم،
دل مردهایى كه چشمشان به دنبال خوشرنگترین زنهاست را مىزند.
نمىدانید چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازهاى مىشوم و مىپرسم:
آقا! اینا قیمتش چنده؟
و فروشنده جوابم را نمىدهد؛
دوباره مىپرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مشكرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمىبیند.
باز هم سؤالم بىجواب مىماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مىآیم.
نمىدانید؛
واقعاً نمىدانید چه لــذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهىگیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.
نمىدانید؛
واقعاً نمىدانید چه لــذتى دارد وقتى مىبینى كه مىتوانى اطاعت خدایت را بكنى؛ نه هوایت را.
نمىدانید؛
واقعاً نمىدانید چه لــذتى دارد وقتى در خیابان راه مىروید؛ در حالى كه یك عروسك متحرك نیستید؛ یك انسان رهگذرید.
نمىدانید؛
واقعاً نمىدانید چه لــذتى دارد این حجـــاب!
حد پروازم نگاه توست بالم را نگیر
سهمم از شادی تویی با اخم حالم را نگیر
کیستی ؟ پاسخ نمیخواهم بگویی هیچوقت
لذت درگیری حل سؤالم را نگیر
خاطرت آسوده با ببر نگاهم گفتهام
با همین بازیچهها سر کن ، غزالم را نگیر
زندگی تنها به من قدر تو فرصت داده است
بیش از اینها خوب باش از من مجالم را نگیر
خسته از یکرنگیام میخواهم از حالا به بعد
تا ابد پاییز باشم ، اعتدالم را نگیر ..