من اگه از ۲۴ ساعت شبانه روز
۲۳ ساعتشو پیش تو باشم باز حسرت اون
یه ساعتی که نبودی رو میخورم .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ساعتش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من اگه از ۲۴ ساعت شبانه روز
۲۳ ساعتشو پیش تو باشم باز حسرت اون
یه ساعتی که نبودی رو میخورم .
کاش درد؛
آنقدر کوچک میشد
که پشت میز یک کافه می نشست
چای میخورد،
به ساعتش نگاه میکرد
و با عجله میگفت: "خداحافظ"
#تارا_محمدصالحی
✿ کپشن خاص ✿
مردی که ناز و عشوهی زنی در زندگی اش نباشد...
زندگی برایش چه لذتی دارد؟
مردی که برای قدم زدن در روزهایِ بارانی اش انگشت هایِ ظریف زنانهای برای بافتن در بین انگشتانش نداشته باشد هوای بارانی و آفتابی برایش چه فرقی میکند؟
چگونه یک مرد میتواند تمام خستگیهایش را تحمل کند اگر نداند که زنی در خانه برای رسیدنش لحظه شماری میکند، بوی عطرش تمام وسایل خانه را مست کرده، هر لحظه به ساعتش نگاه میکند و از صبر و حوصلهی عقربه ها حرص میخورد؟
اگر یک مرد موهایِ زنی را برای نوازش نداشته باشد چگونه میتواند دلگیری هایش از زندگی را از یاد ببرد؟
چه بی انصاف بود کسی که برای اولین بار زن را جنس مخالف نامید...
زن مکملیست برای مرد که اگر نبود زندگی به دلِ هیچ مردی نمینشست...
زن "جنس مکمل" است نه "جنس مخالف"
#مسلم_علادی
✿ کپشنِ خاص ✿
- مردی که ناز و عشوهی زنی در زندگی اش نباشد...
زندگی برایش چه لذتی دارد؟
مردی که برای قدم زدن در روزهایِ بارانی اش انگشت هایِ ظریف زنانهای برای بافتن در بین انگشتانش نداشته باشد هوای بارانی و آفتابی برایش چه فرقی میکند؟
چگونه یک مرد میتواند تمام خستگیهایش را تحمل کند اگر نداند که زنی در خانه برای رسیدنش لحظه شماری میکند، بوی عطرش تمام وسایل خانه را مست کرده، هر لحظه به ساعتش نگاه میکند و از صبر و حوصلهی عقربه ها حرص میخورد؟
اگر یک مرد موهایِ زنی را برای نوازش نداشته باشد چگونه میتواند دلگیری هایش از زندگی را از یاد ببرد؟
چه بی انصاف بود کسی که برای اولین بار زن را جنس مخالف نامید...
زن مکملیست برای مرد که اگر نبود زندگی به دلِ هیچ مردی نمینشست...
زن "جنس مکمل" است نه "جنس مخالف" !
#مسلم_علادی
ڪاش درد
آنقدر ڪوچڪ میشد
ڪہ پشت میز یڪ ڪافه، مے نشست
چاے مے خورد
ساعتش را نگاه مے ڪرد
و با عجلہ مے گفت خداحافظ
❣
مردی که ناز و عشوهی زنی در زندگی اش نباشد...
زندگی برایش چه لذتی دارد؟
مردی که برای قدم زدن در روزهای بارانی اش انگشت های ظریف زنانهای برای بافتن در بین انگشتانش نداشته باشد هوای بارانی و آفتابی برایش چه فرقی میکند؟
چگونه یک مرد میتواند تمام خستگیهایش را تحمل کند اگر نداند که زنی در خانه برای رسیدنش لحظه شماری میکند، بوی عطرش تمام وسایل خانه را مست کرده،هر لحظه به ساعتش نگاه میکند و از صبر و حوصلهی عقربه ها حرص میخورد؟
اگر یک مرد موهای زنی را برای نوازش نداشته باشد چگونه میتواند دلگیری هایش از زندگی را از یاد ببرد؟
چه بی انصاف بود کسی که برای اولین بار زن را جنس مخالف نامید...
زن مکملیست برای مرد که اگر نبود زندگی به دل هیچ مردی نمینشست...
زن "جنس مکمل" است نه "جنس مخالف"...
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻳﺮﺷﺎﻥ ﻧﻤﻰﺷﻮﺩ. ﻫﻴﭻ ﺳﮕﻰ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﻰﻛﻨﺪ.
ﻭ ﮔﻮﺯنها ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ ﺗﻮﻟﺪﻫﺎ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ!
ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﻰﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﻰ ﻓﻠﺞ ﻛﻨﻨﺪﻩ، ﺭﻧﺞ ﻣﻰﺑﺮﺩ!
ﺗﺮﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﻭﻗﺖ...
(خواهشا تایید)
معما
کشتی ژاپنی وسط دریا بود …
قبل از رسیدنش به مقصد ، کاپیتان کشتی رفت حموم کند …
ساعت طلایش که مارک رولکس بود با انگشترش که نگین الماس داشت را درآورد و روی میز گذاشت ..
اما بعد از اینکه از حمام بیرون آمد نه ساعتش را دید و نه انگشترش را .
چهار تا از افسران را صدا کرد
افسر ملوان . افسر مخابرات.رییس دریانوردان و افسرمکانیک و از همه ی آنها فقط یک سوال پرسید ،
اینکه یک ربع قبل کجا بودند و اهل کجان ؟
افسرملوان (هندی)گفت : من خواب بودم زیرا کشیک نیمه شب با من بوده
افسرمخابرات (انگلیسی) گفت : من تو اتاق مخابرات مشغول بودم و داشتم خبر رسیدنمان را به بندر بعدی تلگراف میکردم .
رییس دریانوردان (سریلانکایی) گفت : من بالای دکل بودم و داشتم پرچم را که وارونه شده بود ؛ درست میکردم .
افسرمکانیک(مصری) گفت : من تو موتورخونه بودم و داشتم نقص فنی موتور سمت راست را درست میکردم .
به محض اینکه صحبت چهارافسر تموم شد ،کاپیتان دزد ساعت و انگشترش را شناخت .
سوال :
سارق کیست ؟؟؟ و چگونه کاپیتان او را شناخت ؟
باهوشا حلش کنند
عاقا این سوال خیلی خیلی رو مخ من بود اخر فهمیدم
واقعا سخته!!!!
کــــاش درد
آنقــــــدر کوچک میشد
که پشت میز یک کافــه می نشست ،
چـــای می خورد ..،
ساعتش را نگـــاه می کرد
و با عجلــــه
می گفــــــــت "خداحـــافظ" ...!