اون لحظهای که با یه نفر از رویاهایی حرف میزنین که میدونین هیچوقت اتفاق نمیفته و برای روزها و ساعتهایی برنامه میریزین که میدونین شدنی نیست خیلی غمگینه. مثلا به بیماری که میدونی دیگه خوب نمیشه از عید سال دیگه میگی. به کسی که غرق مشکلات مالیه از یه زندگی راحت و رفاه میگی. به معشوقی که میدونی هیچوقت بهش نمیرسی از لحظه دیدار میگی.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ساعتهای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
را بخواهی
آدم بانمکی بود ، ساعتهایی که کنارش میگذشت خوب بود
اما آدم درستی نبود ، اهل دوست داشتن و پایبندی نبود ؛ بود که باشد ، وقتش بگذرد ! متوجهی؟
من هم انتظاری نداشتم ، باهم خوش بودیم
رفت و تمام شد و اهمیتی هم نداشت
بعد از اون باز هم کسانی به زندگی ام آمدند ، کسانی که حتی برعکس او میگفتند خیلی عاشقند و این حرف ها ..
اما هیچکدام را قبول نداشتم !
- چرا ؟
چون وقتی با هم بیرون بودیم و بعد خداحافظی میکردیم که برویم سمت کار خودمان ، اونها میرفتند که میرفتند ،
اما اون چند قدم دور که میشد برمیگشت دوباره نگاهم میکرد !
. کپشن خاص .
ساعتهای زیادی پشت پنجره میشینم
و آدما رو تماشا میکنم.
آدمایی که تندتند راه میرن
حتما یه جایی،
کسی رو دارن که منتظرشونه،
اونایی که یه گوشه ایستادن،
قطعا منتظر کسی هستن که نفسنفس داره میاد.
اما آدمایی که سرشون پایینه و آروم و تنها قدم میزنن،
حتما دارن به کسی که نیست فکر میکنن.
بنظرم، لذتی که در «انتظارِ محال» هست،
در «رسیدن» نیست.
واسه همین که میگن؛
«بعضی آدما رو باید یکبار دید
و یک عمر بهشون فکر کرد».
#پویا_جمشیدی
ساعتهای زیادی، پشت پنجره میشینم و آدما رو تماشا می کنم ...
آدمایی که تند تند راه می رن حتما یه جایی، کسی رو دارن که منتظرشونه، اونایی
که یه گوشه ایستادن، قطعا منتظر کسی هستن که نفس نفس داره میاد ...
اما آدمایی که سرشون پایینه و آروم و تنها قدم می زنن، حتما دارن به کسی که
نیست فکر می کنن.
بنظرم، لذتی که در "انتظارِ محال" هست، در "وصال" نیست.
واسه همین میگم؛
بعضی آدما رو باید، یکبار دید و یک عمر.. بهشون فکر کرد.
(پویا جمشیدی)
ساعتهای زیادی، پشت پنجره میشینم و آدما رو تماشا می کنم ...
آدمایی که تند تند راه می رن حتما یه جایی، کسی رو دارن که منتظرشونه، اونایی که یه گوشه ایستادن، قطعا منتظر کسی هستن که نفس نفس داره میاد ...
اما آدمایی که سرشون پایینه و آروم و تنها قدم می زنن، حتما دارن به کسی که نیست فکر می کنن.
بنظرم، لذتی که در "انتظارِ محال" هست، در "وصال" نیست.
واسه همین میگم؛
بعضی آدما رو باید، یکبار دید و یک عمر.. بهشون فکر کرد.
قرار نبوده
قرار نبوده تا نم باران زد ، دستپاچه شویم و زودچتری ازجنس پلاستیک روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم....
قرار نبوده
این قدر دور شویم و مصنوعی!
ناخن های مصنوعی،
دندان های مصنوعی،
خنده های مصنوعی،
آوازهای مصنوعی،
دغدغه های مصنوعی...
هر چه فكر میکنم میبینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم،
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده
همه از دم ، درس خوانده بشویم
از دم ، دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم،
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرکهای ما رد بشود.
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند،
دراز بکشد نی لبک بزند,
با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود.
یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.
قرار نبوده
این همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،
قرار نبوده
این تعداد میز و صندلیِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد،
بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده ي آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زدهاید؟
باغچه هرس کردهاید؟
آلبالو و انار چیدهاید؟
کلاً خسته از یک روز ِکاري ِیَدی به رختخواب رفتهاید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست....
این چشم ها
برای نورمهتاب یا نور ستارگان کویر برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان ,
برای خیره شدن به جاري ِآب
شاید ،
اما ....
برای ساعت پشت ساعت،
روز پشت روز،
شب پشت شب ...
خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشدهاند.!!!!!
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعتهای دیجیتال صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتما ً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای بخواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.....
من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان،
همه دغدغهزنده بودن مان,
همه دغدغه زنده بودن ....
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد......
قرار نبوده
این طور از آسمان دور باشیم و
سی سال بگذرد از عمرمان و
یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.....
قرار نبوده
کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالمتاب و گرما و محبتش
زره بگیریم و جنگ کنیم....
قرار نبوده
چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد....
قرار نبوده
من از اینجا و شما از آنجا، صورتکهای زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...
....
چیز زیادی از زندگی نمیدانم،
اما همین قدر میدانم که
این قرار نبوده هایی که برخلافشان اتفاق افتاده،
همگی مان را آشفته و سردرگم کرده...!
لعنت به ساعتهایے ڪه جلو نمیرونـב،
خواب مے ماننـב ،
ڪار نمے ڪننـב ،
ڪوڪ نمے شونـב ،
عقب مے ماننـב ،
و از رفتن خسته میشونـב
این بلاها از وقتے به سر آـבم میاـב
ڪه منتظر ڪسے باشے ڪه
בوسش בاری…
.
شبها تمام جهان را بیرون اتاق میگذارم
وبی احتیاط تر از تمام گرامافون ها، برای رقص سایه های دیوارنشین میخوانم
من باشم وچهار دیوار و یک دولول به ارث مانده از غربت پدربزرگ
تا خود صبح، جای تمام کابوس ها خودم را نشانه میروم
یک نفر نیست به ساعتهای کوک شده بگوید
شب چه ارتباطی با خواب دارد...؟!!
لعنت به ساعتهایی که جلو نمیروند
خواب می مانند کار نمـــــی کنند
کـــــــوک نمـــــی شـــــوند
عــــــــقب مـی مــــــــــانند
و از رفتن خسته میشــــــــــوند
این بلاها از وقتی به سر آدم مــیاد
که منتظر کسی باشـــــــی که
دوســـــــــش داری ...
لعنت به ساعتهایی که جلو نمیروند،
خواب می مانند ،
کار نمی کنند ،
کوک نمی شوند ،
عقب می مانند ،
و از رفتن خسته میشوند
این بلاها از وقتی به سر ادم میاد
که منتظر کسی باشی که
دوسش داری...